خلاصه ماشینی:
"در یک همکاری مرتبط بورنز (3002)ادعا کرد که یادگیری سازمانی و فراگیری دانش، نگرشهای جدید جایگزینی برای اداره سازمانها هستند، همچنان که نگرش متمرکز از توانایی به کارگیری طولانی در یک محیط کسبوکار پیچیده و تغییرات سریع که نیازهای فوری،واکنش گسترده و متنواع را برای حل مشکلها نیاز دارد برخوردار نیست.
(بنت و تومبلین 6002، (به تصویر صفحه مراجعه شود) فیرستون و مک الروی 4002) موضوعی که در اینجا وجود دارد این است که ما یادگیری سازمانی را در کجا به کار گیریم و چگونه آن را انجام دهیم؟در اینجا یک توافق منطقی در ادبیاتی است که به کارگیری باید به خارج از یک محیط غیر قابل پیشبینی حمل شود جایی که تغییر پدیدار میشود، فرهنگ وظیفه و ساختارهای شبکه میتواند به دست آید.
نوناکا در مدل مارپیچی دانش خود،(1991)اشاره کرد که دانش ایجاد شده یک فرآیند مستمری از کنش و واکنش بین دانش ضمنی و صریح افراد است که حول محور مراحل جامعهپذیری،بیرونی کردن،ترکیب و درونی کردن میچرخد،طبق نظر نوناکا(9991) جامعهپذیری شامل بحثها و تسهیم مفهوم دانش، تجارب و مشاهدات در میان افراد بدون قصد تبدیل چنین ایدههایی به دانش صریح است.
به هر حال،این موضوعها عبارتند از:اگر مردم نپذیرند و یا به اشتراک گذاشتن ایدهها و تجربیاتشان را در این بسترها متوقف کنند چه اتفاق میافتد؟ باید از مجوزها برای وارد کردن آنها استفاده کنیم یا باید از اخلاقهای کاری دمکراتیک برای وادار کردن این افراد استفاده کنیم؟آیا ما همیشه میتوانیم ادعا کنیم که امکان به کارگیری دانش ضمنی از طریق تکنولوژیهای مدیریت دانش در چنین شرایط محیطی وجود دارد؟بنابراین،ثار این ابزارها در دانش ضمنی ایجاد نیازهای بیشتر برای مطالعه تجربی است،به ویژه در رابطه با واکنشهای انسانی به تکنولوژیهای یادگیری پدیدار شده."