چکیده:
آموزه «قانون طبیعی» در حوزه تفکر بشر، دارای سابقه ای دیرینه است. این آموزه مشتمل
بر گستره پهناوری از نظریه هاست که از زمان تمدن یونان باستان، در حوزه های علوم
اجتماعی نقش محوری ایفا کرده است. با وجود اینکه آموزه «قانون طبیعی» در خلال
قرن های متمادی به گونه هایی متفاوت تفسیر شده است، اما همه این قرائت ها در چند
اصل ثابت اتفاق نظر دارند: این اصول واقعی اند، نه اعتباری; وابسته به طبیعت جهان
یا طبیعت بشرند; در ذات خود مبانی عقلی برای قواعد اخلاقی محسوب می شوند و
می توانند بنیاد همه شاخه های علوم اجتماعی قرار گیرند.
قانون طبیعی با قانون بشری تفاوت بسیار دارد; قانون زندگی است که طبیعت
بشر یا طبیعت جهان آن را الهام می کند. نظریه های مربوط به «قانون طبیعی» به دو
دسته سنتی و جدید تقسیم می شوند: نظریه های سنتی مشتمل بر سه دوره طولانی است:
دوره یونان باستان، دوره روم باستان و دوره مسیحیت (قرون میانه).
این نوشتار به شرح مختصری درباره «قانون طبیعی» در دوره یونان باستان
همراه با ذکر نکاتی انتقادی نسبت به آن می پردازد.
خلاصه ماشینی:
"2. قانون طبیعی([16]) وجه تسمیه قانون طبیعی چیست؟ چرا آن را «طبیعی» می گویند؟ آیا ممکن است به خاطر اشتقاق آن از طبیعت انسان باشد؟ اگر چنین است، آیا مراد از «طبیعت انسان»، وجود اوست یا هدف او؟ به بیان دیگر، آیا «قانون طبیعی» یعنی قانونی که مطابق مقتضیات وجود آدمی است، یا مراد از آن قانونی است که انسان را در رسیدن به هدف هایش کمک می کند؟ آیا طبیعی بودن قانون طبیعی به این دلیل است که می توان آن را از قوای طبیعی بشر، یعنی از عقل یا وجدان او به دست آورد؟ یا اینکه می توان قانونی را «طبیعی» نامید که از جهان طبیعت اشتقاق یافته باشد؟ آیا ممکن است دلیل طبیعی بودن یک قانون این باشد که بگوییم: هرچند این قانون درباره انسان است، اما در طبیعت جهان، وجود دارد؟ آیا ممکن است دلیل طبیعی بودن یک قانون، ترکیبی از چند یا تمام وجوه مزبور باشد؟ به دلیل آنکه مفهوم واژه «طبیعت» نزد یونانیان باستان کاملا واضح نبود، این ابهام به مفهوم «قانون طبیعی» نیز سرایت نمود.
([53]) نمایش نامه نویس معروف یونان باستان، به نام سوفکلس (Sophocles) ـ که در حدود سال های 490 تا 405 قبل از میلاد می زیست ـ در اثر معروف خود به نام آنتی گن،([54]) به قانون طبیعی به مثابه قانونی نانوشته اشاره می کند که هم ازلی است و هم برتر از قوانین موقت بشری.
([109]) چنان که ملاحظه گردید، ارسطو نیز مانند سقراط و افلاطون، در آثار خویش نامی از «قانون طبیعی» نیاورده است، اما با تعریفی که در عبارت مزبور از تفاوت میان قوانین عام و خاص بیان کرده معلوم می شود که مقصود او از «قانون عام» همان قانون طبیعی است.
Guthrie, A History of Greek Philosophy, Vol. 1 (Cambridge, University Press, 1962), p 54; Robin Waterfield, The Frist Philosophers: The Presocratics and Sophists (Oxford, Oxford University Press, 2000), p.
- Wild, John, Plato''''s Modern Enemies and The Theory of Natural Law, (Chicago, The University of Chicago Press, 1953)."