چکیده:
فلسفة تاریخ، بسته به دو معنایی که از واژة «تاریخ» اراده میشود، به فلسفة
نظری و فلسفة نقدی تاریخ تقسیم میشود؛ فلسفة نقدی تاریخ که به مسائلی همچون تبیین
و فهم، عینیت و ارزشداوری، علیت و روایت در تاریخ میپردازد، به حوزة معرفتشناسی
متعلق است. فلسفة نظری تاریخ که در پی یافتن معنا و غایت تاریخ است، به حوزة
مابعدالطبیعه تعلق دارد.
در این جستار، نخست به بیان تمایز فلسفة نظری و فلسفة نقدی تاریخ با توجه به تمایز
معرفت درجة اول و معرفت درجة دوم میپردازیم و به مهمترین مسائل و پیشینیة این دو
فلسفه اشاره میکنیم؛ سپس ایراداتی را که به تمایز فلسفة نظری و نقدی تاریخ و فلسفة
نظری تاریخ و خود تاریخ صورت گرفته است، نقد و بررسی میکنیم.
خلاصه ماشینی:
"اما دامنة این پیشفرضها که در کار مورخ تأثیر میگذارند، تا کجاست و منجر به چه نتایجی میشود؟ ملاحظه شد که والش این پیشفرضها را لزوما پیشفرضهای مابعدالطبیعی راجع به روند خود تاریخ نمیداند بلکه پیشفرضهایی مثلا راجع به سرشت انسان میداند که در کار مورخ که محدود به احراز و تبیین رویدادهای جزئی و خاص است، دخالت دارند و این دخالت به اینجا نمیانجامد که تاریخ را به فلسفهای نظری مبدل سازد؛ اما هیدن وایت اولا همة این پیشفرضها را فراتاریخی میخواند و بنابراین، هر گونه تمایزی را بین تاریخ و فلسفة نظری تاریخ رد میکند، ثانیا اذعان میکند که هر مورخی لزوما باید تصوری از حوزة کار خود، یعنی حوزة تاریخی و روند تاریخی داشته باشد و این تصور مساوی با نوعی فلسفة نظری تاریخ است، از این رو، در هر تاریخی فلسفة تاریخی نهفته است و این امر خود مؤید مطلب نخست است.
فلسفة نقدی تاریخ، همان طور که اشاره شد، پژوهشی مرتبة دوم، یعنی ناظر به پژوهشهای مورخان است و خود به تبیین نمیپردازد بلکه در باب ماهیت و منطق تبیینهای مورخان بحث میکند و از این رو، همان طور که مینک هم اشاره میکند، به حوزة معرفتشناسی متعلق است و با فلسفة نظری تاریخ که به حوزة مابعدالطبیعه مربوط است، تفاوت نوعی و تمایز صریح دارد؛ ولی بر خلاف نظر مینک چگونگی رابطة بین معرفتشناسی و مابعدالطبیعه[16] و پیشفرض هم بودن این دو، اصل تمایز فلسفة نقدی و نظری تاریخ را مخدوش نمیکند و هرچند فیلسوفان نقدی تاریخ در بررسی آثار مورخان باید تأثیر پیشفرضهای مابعدالطبیعی آنها و درستی و نادرستی آن پیشفرضها را بکاوند، خلاف سخن گورمن این امر نه از اهمیت تمایز فلسفة نظری و نقدی تاریخ میکاهد؛ نه آن دو فلسفه را یکی میکند."