چکیده:
دنیای فلسفه در طول تاریخ بلند آوازه خود، چهرههای ماندگار و اثرگذاری را به بشر
تحویل داده است. فلوطین یا پلوتینوس از جمله آنان یا یکی از سر آمدترین آنان است که
اندیشهها و افکارش از همان زمان در تفکر فلسفی فیلسوفان تأثیر قابل توجهی گذاشت.
حتی فلسفه مسیحیت تحت تأثیر او تأسیس شد. فیلسوفان مسلمان نیز از پیروان مشا و
اشراق و حکمت متعالیه از دیدگاهها و افکار او بهرهمند شدهاند.
این نوشتار* در پی آن است تا دیدگاههای او را در عرصه ما بعد الطبیعه ( البته به
اجمال) بیان کند و نسبت دین و فلسفه را در اندیشههایش نشان دهد.
The world of philosophy in its spectacular history have granted a number of influential and eternal figures to human societies Plato or Plotinus is one of the most prominent and pioneer figure among them. Ever since، his thoughts and ideas have been a considerable source of inspiration and influence for the philosophical thinking such that even the christen philosophy was born and brought up under its influences. Muslim philosophers، including the Peripatetic، Illuminationist and Transcendental philosophers also benefited from his views and visions
This paper is aimed at explaining his views on metaphysics and tracing the relation between philosophy and religion from his viewpoint
خلاصه ماشینی:
"او به واقع چگونه میتواند در عین اعتقاد به وحدت و این که واحد، اصل نهایی هر چیز است، کثرت اشیای متناهی را تبیین کند؟ احد نمیتواند خود را به اشیای متناهی محدود کند که گویی آنها جزء او هستند و نه میتواند عالم را با فعل آزاد اراده خویش بیافریند؛ زیرا آفرینش، نوعی فعالیت است و نسبت دادن فعالیت به خدا و بدین گونه بر هم زدن تغییرناپذیری او خطا است (مطهری، همان: ج 13، ص 839؛ کاپلستون، همان، ج 1، ص 537)؛ پس او بااستفاده از کلمات استعاری و مجازی مانند هرین (جاری شدن، فیضان)، و آپورین (صادر شدن) به حل این تناقض میپردازد (بریه، همان: ج 2، ص 249).
ویژگی نفس این نفس عالم، غیر جسمانی و تقسیمناپذیر است؛ چنان که عقل نیز تقسیمناپذیر، و روح نیز در حیطه معقول چنین است؛ اما در ماهیت اواست که از وحدت خود بیرون آید و با آن چه تقسیمپذیر است یعنی جسم، پیوند یابد و بدین سان تقسیمپذیر شود (کاپلستون، همان: ج 1، ص 539)؛ بنابراین، هر دو عمل او یعنی تلاقی با عالم بالا و پایین هر چند در ظاهر با هم اختلاف دارند، در واقع یکی هستند؛ زیرا از همان حیث که به تأمل در عالم معقول میپردازد، بی آن که خود بخواهد، اثری از آن صادر میشود که عالم محسوس را منظم میسازد."