چکیده:
تبیین و توجیه وحدت نفس یا قوه مدرکهای که با وجود برخورداری از قوای گوناگون
معرفتی و تکثر فعالیتهای شناختی، حیثیت یگانه خود را از دست نمیدهد، از زمره
دغدغههای اصلی فیلسوفان معرفتپژوه بوده و هست. با وجود فاصله قابل توجه اصول و
روشهای متفکران قدیم و جدید در مباحث علمالنفس، التزام به موضوع «وحدت نفس» در
مقابل «کثرت» متعلقات آن کمرنگ نشده است. در فلسفة نقادی کانت، گرچه باب شناخت از
آگاهی نظری از ذات و چیستی «نفس» مسدود است، در این مقاله نشان داده شده که مؤسس
فلسفة نقادی نمیتوانسته از تمکین و اعتراف به این حیثیت فاعلشناسا سرباز زند و
خواسته یا ناخواسته در حوزة آگاهیهای محدود و مقید به «پدیدارها»، ضرورت ویژگی
وحدانی نفس شناسنده را معترف شده است.
Explaining and justifying the unit of subject or the perceptive faculty that، besides enjoying divers epistemic powers and plural cognitive activities، maintains its unique united aspect has been one of the main concerns of philosophers. In addition to the considerable differences among the principles and methods of classical and modern psychological experts and the commitment and belief to unity of subject has not faded away. Although in Kant’s critical philosophy there is no room for knowledge and theoretical awareness on the nature and essence of soul، its shown in this article that the founder of critical philosophy has not been able to refrain from surrendering and confessing to this aspect of knowing agent and has، consciously or unconsciously، acknowledged the necessity of oneness of recognizing soul.
خلاصه ماشینی:
"صورتهای ماتقدم «زمان» و «مکان» به منزله دو شرط هرگونه معرفت ریاضی وصف شدهاند؛ بدینگونه که علم و براهین هندسه مبتنی بر شهود محض «مکان»، و علم و احکام حساب مبتنی بر شهود محض «زمان» است (کانت، 1367: بند دهم) و در کل این دو، زمینه و مبنای مقدم بر هرگونه شناخت تجربی قرار میگیرند؛ اما صورتهای پیشینی ادراک به این دو (زمان و مکان) محدود نمیشود و کانت در آثار خود بهویژه در بخش «منطق استعلایی» از کتاب نقد عقل محض میکوشد نشان دهد که برخی مفاهیم غیر ریاضی نیز هست که بر اعیان دلالت میکند.
نکته قابل توجه آن است که تمایز کانت از اسلاف خود، به تشخیص و ترسیم نظامی از عوامل و عناصر ماقبل تجربی در فرآیند آگاهی منحصر نیست؛ بلکه مهمتر از این موضوع ضرورتی است که برای تمام مراحل و لایههای معرفتی فاعلشناسا سایه افکنده و آن عبارت است از قوه یا عملی که اجزای پراکنده مرتسم در ذهن یا ادراک آدمی را به نوعی پیوند قابل قبول (و البته از پیش طراحی شده) مجهز میکند و اساسا چنانچه این الگوی ماتقدم بر محصولات قوه ادراکی ما اعمال نشود، «شناسایی» محقق نخواهد شد.
روشن است که تمایز میان «وحدت تجربی» و «وحدت نفسانی محض» از دقت و هوشمندی کانت در تقریر و تبیین مراحل آگاهی و صورتبندی احکام علمی حکایت میکند؛ دقتی که البته ناشی از فقر التفات فیلسوفان دوره جدید و مقدم بر کانت به موضوع وحدت شخصی فاعلشناسا در جریان حصول معرفت بوده است؛ اما همین اذعان کانت به ضرورت حضور و دخالت عنصر «وحدت» در فرایند آگاهی متضمن ملاحظاتی چند است که در این مقال به مهمترین آنها اشاره میکنیم: 1."