خلاصه ماشینی:
"3-3) نسبیگرایی عقلانی فایرابند فایرابند در نظریه خود در واقع، سعی در عقلانی کردن نوعی نسبیت جدی دارد، او تلاش زیادی کرده تا آزادی را بر عقلانیت خاص یک سنت برتر بنشاند و در واقع نوعی معقولیت فراتر را سامان دادهاست که معقولیت سنتها در آن علیالسویه باشند (همان ، 48-52) و بلکه پیشرفت را در حرکتهای غیرمعقول دانستهاست (همان،52) وی اصولا برای عقلانیت سنتها ارزش معرفتی قایل نیست و آنها را زاییده القا یا عوامل محدودیتآفرین دیگر در محیط اجتماعی میشناسد(همان، 53) از این رو، سعی میکند رهایی از هر قید و محدودیت روششناسانه با عقلانیت تحمیلی را امری ضروری معرفی کند و بر همین اساس معتقد است اصولا اینکه هر کس کار خود را بدون فشار خارجی انجام دهد و از دیگران تقلید نکند به سود همة معرفتها و از جمله علم است، (همان،257) اما هیچگاه به این مهم توجه نمیدهد که اصولا علم و معرفت چه شأن و ارزشی دارند، اگر هیچ ضابطهای در مورد آنها مهم نباشد و نسبت آنها با واقعیت مطرح نباشد علم بر جهل چه برتری خواهد داشت؟، اصولا چرا بدانیم و چه مانعی دارد ندانیم؟، مگر بشر از دانش دنبال چه چیز میباشد؟، اگر صرفا بالا بردن حجم اندوختههای ذهنی مطلوب باشد و محتوا نقش جدی در گزینش دانش ندارد، چرا انسان ذهن خود را از راحتترین و شیرینترین اندوختهها پر نکند؟، (احمدی، 1374، 246) [ 17[ و اصولا اگر ذهن خود را خالی نگه دارد چه اشکالی دارد؟ اگر علم ضابطهای ندارد، برای دامنهها و محدودههای آن هم نمیتوان به روشنی مرزبندی نمود."