چکیده:
ارتباط تکامل و فلسفه به قدمت خود نظریة تکامل است. مقالة حاضر علاوه بر اشاراتی به تعامل میان فلسفه و تکامل به ارتباط میان فلسفه با سایر بخشهای زیستشناسی از جمله ژنتیک و اکولوژی میپردازد. هیچ نظریهای در تاریخ علم به اندازة نظریة تکامل با تمامی جنبههای جامعه تعامل نداشته است بنابراین فلسفه به عنوان فعالیتی که به تفکر دربارة تمامی جنبههای جهان میپردازد از این نظریه غافل نمانده است. ارتباط زیستشناسی و فلسفه، ارتباطی دو سویه بوده است. از یک سو، فلسفه به ساختار زیستشناسی، ایضاح مفاهیم آن و مشخص کردن پیشفرضهای متافیزیکی و غیرتجربی آن میپردازد و از سوی دیگر زیستشناسی و خصوصا نظریة بنیادین آن یعنی نظریة تکامل باعث ایجاد نحلههای فکری جدیدی در فلسفه شده است و پرسشهای فراوانی برای فلاسفه خصوصا فیلسوفان اخلاق، علم، دین، علوم اجتماعی و معرفتشناسان ایجاد کرده است.
خلاصه ماشینی:
"از جملة این سؤالات و موضوعها میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: آیا زیستشناسی قابلتحویل به شیمی و فیزیک است؟ جایگاه زیستشناسی در میان علوم تجربی کجا است؟ آیا زیستشناسی رشتهای خود مختار و مستقل است؟ آیا زیستشناسی دارای قانون است؟ تفاوت قوانین زیستشناسی با قوانین موجود در فیزیک چیست؟ آیا نظریة تکامل نظریهای علمی است؟ آیا نظریة تکامل بر اساس یک همانگویی بنا شده است؟ آیا نظریة تکامل دارای قدرت پیشبینی است؟ آیا تبیینهای غایی و کارکردی از حیطة زیستشناسی محو خواهند شد؟ نقش شانس در فرایند تکامل چیست؟ علیت در زیستشناسی به چه معنا است؟ گونه چیست؟ آیا گونهها انواع طبیعی هستند؟ آیا فرایند تکامل هدفمند و پیشرونده است؟ واحد انتخاب طبیعی کدام است؟ انتخاب طبیعی در چه سطحی عمل میکند؟ آیا انتخاب طبیعی به تنهایی میتواند تنوع حیات را توضیح دهد؟ آیا ژنتیک مندلی قابل تحویل به ژنتیک ملکولی است؟ ژن چیست؟ آیا ژنها به عنوان هویات نظری دارای مرجع خاصی هستند و یا صرفا هویاتی نظری با کفایت تجربی در توضیح پدیدههای وراثتی میباشند؟ آیا چیزی به نام «تعادل در طبیعت» وجود خارجی دارد یا زاییدة خیال آدمی است؟ فراموجود چیست و ارتباط میان فراموجودات و موجودات زنده چگونه است؟ اما ارتباط میان فلسفه و زیستشناسی از جنبة دیگری نیز مورد بررسی قرار گرفته است."