خلاصه ماشینی:
"محسن محمودی گشایش تاریخ معاصر ایران،آوردگاه فکری-سیاسی گسترده و فراخی از جریانهای مختلفی چون اسلامگرا،چپاندیش،سلطنتطلب و لیبرال بوده است که هرکدام در یک برههی زمانی،جریان مسلط بودهاند اما با این وجود این جریانات در درون خود به شاخهها و شعبات مختلفی تقسیم شدند که گاهی باهم در تناقض و ستیز بودند.
11 نخشب میان استبداد مذهبی و ماتریالیسم راه سومی را ارائه میکند که آن را سوسیالیسم برپایهی خداپرستی مینامد در طرز فکر آینده دنیا آنچه افکار کلیسا پس از حمله دامنهدار ماتریالیسم باقی خواهد ماند،مسأله توحید،اعتقاد به یک جریان تکاملی،اصلاح اخلاق و تهذیب نفس،به وسیله توجه به کمال،رسوخ طرز فکر سوسیالیستی و اجتماعی انسانهای آینده حول ایدهآل ترقی و پیشرفت انسانیت میباشد.
به علاوه ایده محوری عرفان،برابری و آزادی جز توسعه و تفصیل«سوسیالیسم و دموکراسی برپایه خداپرستی»که خداپرستان سوسیالیست تبلیغ میکردند نیست،همچنین شریعتی در بیان تلازم میان سوسیالیسم و دموکراسی نقدهایی که به سوسیالیسم[دترمینیسم، اکونومیسم و ماتریالیسم دیالکتیک]و دموکراسی سرمایه دارد،عمیقا متأثر از اندیشههای محمد نخشب و خداپرستان سوسیالیست در همین موارد بوده است.
جمعبندی و نتیجهگیری در اینجا این پرسش بنیادی پیش میآید که چرا نخشب اسلام را با سوسیالیسم درآمیخت؟و چرا در روزگاری که جرقههای انقلاب زده نشد و طوفان انقلاب به پا نخاسته بود و باور مسلط اصلاح بود و نه انقلاب،نخشب یکسره بر انقلاب و دگرگونی تأکید میکرد؟پاسخ این پرسشها میباید نخست در بسط نفوذ حزب توده و دیگری در باورهای بنیادی نخشب به اسلام جستجو کرد."