خلاصه ماشینی:
"1966,4: 1973:90) -وینستون کینگ:با تأکید بر تأثیر زمینههای فرهنگی،ادیان را به مثابهء کوششی برای نظم دادن به حیات فردی و اجتماعی بر وفق اولویتهای فرهنگی تلقی مینماید او معتقد است هر فرهنگی با امر دینی بعنوان یک بعد عمقی در تجربههای فرهنگی در همهء سطوح و شئون زندگی سروکار دارد و بر این اساس مینویسد،دین عبارتست از سازمانیابی حیات بر محور ابعاد عمقی تجربه،که برطبق فرهنگ محیط،از نظر صورت کمال و روشنی فرق میکند.
امروز کمتر کتابی در زمینهء جامعهشناسی دین و یا جامعهشناسی دینی میتوان یافت که اشارهای به نظرات سه اندیشمند معروف جامعهشناسی یعنی امیل دورکیم،کارل مارکس و ماکس وبر نکرده باشد و اکثر تحقیقات و نظریهپردازیهای بعد که در این زمینه شده مبتنی بر نظریات این افراد است که خود متأثر از شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی خودشان میباشد.
انسان تا زمانی که تحت تأثیر شدید دین است ذات خویش را تنها میتواند با یک هستی از خودبیگانه و موهوم عینیت بخشد و از خودبیگانگی مذهبی در عرصهء آگاهی و در زندگی درونی او رخ میدهد در یک جامعه از خودبیگانه کل وضع ذهنی انسانها و آگاهیشان،تا حد زیادی بازتاب شرایطیاند که انسانها در آنها خودشان را مییابند و نیز منعکس کنندهء پایگاههای متفاوت آنها در فراگرد تولیداند.
این مفهوم در رابطه با تحلیل او از مفهوم طبقه و شکلگیری آن و همچنین مفهوم دگرگونی اجتماعی قابل فهم و درک است زیرا مارکس دین را جزئی از افکار طبقه مسلط جامعه میداند که ابزار تولید مادی و در نتیجه تولید معنوی را در اختیار دارد و بوسیلهء دین منافع تحریک طبقات فاقد ابزار تولید برای تغییر سرنوشتشان میشود."