چکیده:
بوف کور نوشتهء صادق هدایت و شازده احتجاب نوشتهء هوشنگ گلشیری از جمله مشهورترین و بحثانگیزترین رمانهای منثور و معاصر فارسی هستند که مورد بررسیهای فراوان قرار گرفتهاند.با این وصف،نوع ادبی این دو اثر تاکنون براساس معیار و هنجاری دقیق و روشن تعیین نشده است.ازاینرو مقاله حاضر پس از نگاهی کوتاه به پیدایش سورئالیسم در کشور فرانسه،توضیحی مختصر دربارهء بینشها و برداشتهای نویسندگان این جنبش و به خصوص پس از ذکر شاخصهای رمان سوررئالیست میکوشد تا وجود آشکار و چشمگیر ویژگیهای اینگونه رمان را در دو اثر بلند آوازهء فارسی نشان دهد.تا در نهایت به این نتیجه دست یابد که بوف کور یک رمان سوررئالیست در حد کمال است و در کنار آن شازده احتجاب نیز جایگاهی مشابه دارد.
خلاصه ماشینی:
"دکتر همایون کاتوزیان که حدود 02 صفحه از رسالهء خود را به بررسی مأخذ خارجی بوف کور اختصاص میدهد،واژهء وررئالیست را در توصیف رمان هدایت به کار میبرد و سخنی چند دربارهء ژرار دو نروال (Ge??rard de Nerval) مینویسد اما به این نکته عنایت چندانی ندارد که نزوال را پیشگام سوررئالیست میدانند و تداخل رؤیا و واقعیت در آثار او تأثیری شگفت بربینش نویسندگان سوررئالیست داشته است.
البته در تمام رسالههای وزین،واژهء سوررئالیست یا سوررئالیستی برای توصیف بوف کور و شازده احتجاب به کار میرود اما چون در هیچ یک از نوشتهها توضیحی حتی کموبیش کامل دربارهء سوررئالیسم،نظرگاههای آن و نیز شاخصهای رمان نشأت گرفته از این جنبش ارائه نمیشود،مفهوم دقیق و بار معنایی کلمه استنباط نمیگردد و مطلب همچنان گنگ و مبهم باقی میماند.
این نمونهها به خوبی نشان میدهند که حوادث اصلی و اشخاص داستان بوف کور بر اساس ساختکاری منطقی شکل نمیگیرند و در پایان متن نیز هیچ عامل دلگرمکننده یا نیروی برتری که قادر باشد شرایط هولناک و وضع اسفبار راوی و محیط اطراف را تغییر دهد، یا حد اقل جنبهای عقلایی به آن ببخشد،رخ نمینماید در خاتمهء داستان نیز مرد نقاش را مجددا دستخوش همان کابوسی میبینیم که پس ز خاکسپاری زن اثیری براو مستولی شده بود: «من برگشتم به خودم نگاه کردم،دیدم لباسم پاره،سرتا پایم آلوده به خون دلمه شده بود،دو مگس زنبور طلایی دورم پرواز میکردند و کرمهای سفید کوچک روی تنم درهم میلولیدند!و وزن مردهای روی سینهام فشار میداد..."