خلاصه ماشینی:
"این نکته که اهالی میخواهند مردی را که نظم و آرامش را در شهر آنها حاکم کرد از خود طرد کنند یکی از ویژگیهای برجستهی فیلمنامهی فورمن است،اما فیلم دلایل متعددی را برای عدم همکاری اهالی با کلانتر مطرح میکند؛ «هاروی پل»(لوید بریجز)معاون کلانتر قصد داشت به عنوان مرد قانون جدید منصوب شود و همکاریاش را مشروط به موافقت کین برای استفاده از اعتبارش به نقع او برای تصدی این سمت میپذیرد،«سام» (هنری مورگان)مرد کاسبپیشهیی است که از گلوله خوردن ناکاوت شدن سخت در هراس است،«یوناس هندرسون»(توماس میشل)یکی از موسفیدهای شهر معتقد است که این قضیه کاملا جنبهی اقتصادی دارد و اگر دیگران صدای گلوله را از اینجا بشنوند دیگر کالاهایشان را به این سمت نمیآورند پس از کین یمخواهد حتما شهر را ترک کند و میگوید:«این جوری برای ما بهتر است»و «هرب»(جیمز میلیکان)که مایل به همکاری است اما وقتی میبیند تنها اوست که اعلام آمادگی کرده ترجیح میدهد همرنگ جماعت شود و بین بقیه بایستد:«من زن و بچه دارم، اگر اتفاقی برای من بیفتد تکلیف بچههایم چه میشود»؟ روی بدتر را کسانی نشان میدهند که از فرانک میلر طرفداری میکنند.
به واسطهی لذت آشکاری که در تماشای فیلمهای وسترن برای تماشاگر وجود دارد و به مدد مفهوم مضاعفی که این ترانه به تماشای ماجرای نیمروز بخشیده،رهایم نکن توانسته جایگاه ویژهیی در ترانههای مضمون فیلم پیدا کند و نقشی که در ترانههای مضمون وسترن پس از خود داشته و مشارکت سودبخش و ارزندهیی که در بازاریابی چند جانبهی فیلم در عصر حاضر ایفا نموده باید مورد توجه قرار گیرد؛در واقع با رعایت مضامینی جهانی در قالب یک داستان ویژه، رهایم نکن یک قطعهی نوشتاری ناب است که بازتابهای گسترده و ماندگاری داشته است*"