خلاصه ماشینی:
"پنجم اصل و تبار فیلمفارسی،سبکهای به قصد و نه چندان بدیع آن و نیز بقای بیسرانجام آن،همواره ما را به نوع بدخیمی از ناگزیری مبتلا میسازد؛ناگزیری پذیرش این پنداشت که فیلمفارسی از روی ضرورت چیزی را به ما مینمایاند که بهطور طبیعی و غریزی از ساختارهای موجودیت و ما و اشکال زیست فردی،اجتماعی و فرهنگی ما و سایر تعلقات مشهود و به چشم نیامدنیمان به ظهور رسیده است و ناگزیر کنار آمدن با این تصویر پا برجا یا بیجا که فیلمفارسی به همان میزان و طرز و طرازی که از هستی دیروز و امروز ما بر میگیرد و در خود میاندوزد،چیز قابل کفایت و به دردخوری نه به نام خود پس میدهد و نه به«ما»ی مخاطب که به حکم ناگزیر ماییم،البته بخشهایی از ما و نه تمامی ما.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) دوازدهم شاید از اصل و از همان آغاز؛همهی نامها و همهی نماها،یک نام و یک نما بودهاند؛کلمه و نمایی نامناپذیر،کلمهی کلمهها و نمای نماها و شاید پس از آن بوده که نام نخستین و نمای نخستین،نامها و نماهای دیگر را برحسب اتفاق یا مصلحت و یا مآل اندیشیهایی حکیمانه،از خود پراکنده داشته است و نامها و نماهای گسیخته و دور از هم بیآنکه هیچ گاه نتوانسته باشند از دام زمان و حیطهی زبان و چشم برهند،باز گرد بر گرد هم باز آمدهاند و چندان و مکرر به هم پیوسته و از هم گسیختهاند که گویی یک نام و بازنمایی یک نما،نامها و نماهای هم قران احضار میشوند، فراروندهتر و درون گریزناپذیر از نام و نمای نخستین."