خلاصه ماشینی:
"راستش سر راست قضیه اینست که چندتایی روشنفکر دلسوز با حسن نیت تمام در تریایی، رستورانی یا کنج دنج خلوت خانهیی دور هم جمع شدهاند و عقلهاشان را روی هم گذشتهاند که برای نجات تئاتر مملکت چه میشود کرد؟ چطور میتوان تئاتر ملی بوجود آورد؟چه جوری میشود تئاتر را از قید کمکهای مستقیم و غیر مستقیم دولتی رهانید؟و مهمتر از همه چطور میتوان به پول و پلهیی رسید و جنجالی بپا کرد که عینهو توپ صدا کند؟ بعد نقشه پشت نقشه و دست آخر به این نتیجه رسیدهاند که اگر بهروز وثوقی را که در سینما محبوبیتی دارد به تئاتر بکشانند،قال قضیه کنده است و آنها نه تنها تئاتر،که خودشان را هم نجات دادهاند.
ایرج خان که کار اصلیاش دوبلوری و ترجمهی فیلم است و به شهادت بروشور نمایش چند سالی شاگرد و همکار کارگردان و هنرپیشهساز برجستهی ایتالیائی«الساندرو فرسن»-که من یکی کور بشوم اگر تا بحال اسم این حضرت را جایی دیده باشم یا چیزی از او شنیده باشم-در مدرسهء هنرهای صحنهیی رم به تلمذ مشغول بوده،یک پروندهی تئاتری هم دارد.
واقعیتهای ریشهیی،اما،عبارتند از(1)نبود خلاقیت در کاگردان(2)عدم تواناییاش در هنرپیشهسازی برغم چهاره سال اقامت پرماجرا در ایتالبا و تلمذ در محضر استاد«الساندرو فرسن»(3)عدم توانایی کارگردان در شناخت درست مناسبات و روابط آدمهای نمایشنامه (4)انتخاب یکی از ضعیفترین کمدیهای پیراندلو(5)عدم توانایی بهروز وثوقی در کار بازیگری تئاتر(6)عدم توانایی تقریبا همه بازیگران نمایش(منهای«شهره آغداشلو»که در این میان مضمحل شده است)در ارائه شخصیتهای نمایش."