خلاصه ماشینی:
"در بریتانیا،این نکته بسیار حائز اهمیت است که وقتی از مخاطب دعوت میشود تا در لحظات خاصی به گروه اجرایی بپیوندد،گروه میداند مخاطبش از اینکه جزئی از این سرگرمی باشد لذت میبرد؛بنابراین،موقعیتهایی به مخاطبان معرفی میکند تا آنها هم بتوانند در این برنامه شرکت کنند.
»ممکن است بزرگسالان طرفدار چنین سبک اجرایی باشند و دوست داشته باشند تا بازیگران مورد علاقه و مشهور تلویزیون یا خوانندگان پاپ و یا کمدینها را در نقشهای فانتزی ببینند و از مسخرگی داستان،در این شیوه،استقبال کنند اما کودکان قادر به درک این پیچیدگیها نیستند،بنابراین،خیلی راحت به نمایش، بیتوجهی میکنند آنان،از آنجا که در داستان، واقعهء مهمی نمیبینند و صحبتهای قابل درکی نمیشنوند،علاقهء خود را نسبت به داستان از دست میدهند.
برای مثال،اگر مهمانی با زگیلی بزرگ روی بینیاش برای عصرانه سربرسد،والدین،مؤدبانه نگاه خود را برمیگردانند و تظاهر میکنند که زگیلی نمیبینند،اما احتمالا کودک،مستقیما به همان زگیل اشاره میکند و میپرسد:«این چیه نوک بینیتون؟»به همین صورت ممکن است اجرای نمایش برای کودکان،مملو از فریادهای ناخواستهء مخاطب باشد:«تو رو دوست ندارم!»، «تو چاقی!»یا«تو بامزهای!» همچنین،کودکان استعداد خارق العادهای در درک بازی دروغین دارند.
آنها با صدای بلند به طوری که بقیهء مخاطبان بشوند،از والدینشان میپرسند:«میشه الان بریم خونه؟» به نظر میرسد کودکان بهخوبی میدانند که این رفتار،بزرگسالان را سردرگم میکند تا مبادا رفتار او باعث خراب شدن نمایش برای دیگران شود،بنابراین بهترین راه،بیرون بردن کودک از سالن است.
با اینکه بزرگسالان میدانند وقتی همراه کودکانشان وارد سالن تئاتر میشوند خود را گرفتار چه دردسری کردهاند اما برای بعضی از کودکان این انتظار ممکن است هراسناک باشد تا مهیج."