خلاصه ماشینی:
"پارسنز با این پیش فرض آغاز میکند که:«ادامه حیات انسان فقط به صورت زندگی اجتماعی میسر است و بقاء جامعه هنگامی ممکن است که رفتار هر فرد برای دیگری هم قابل محاسبه و سنجیده باشد پارسنز میخواهد این سئوال را پاسخ گوید که:اصولا رفتار انسان تحت کدام مکانیزم و طی چه روندی شکل«اجتماعی»به خود میگیرد؛به دیگر سخن:چطور میشود که رفتار همه اعضای متعلق به یک جامعه یا فرهنگ خاص کموبیش یکدست میگردد.
هنگامی که فرد(در مثال فوق)نقش «الف»خود را ایفاء میکند و به توقعات گروه مربوطه پاسخ میدهد ممکن است نقش«ب»او از خود توقعات دیگری داشته باشد که با اولی سازگار نیست و توقعات متعدد در نتیجه نقشهای متعدد از یک فرد خاص میتواند به ستیز نقشها منجر شود.
قبل از هر چیز میتوان گفت که نوعی حس عدم اطمینان در میان جمع آنها حاکم است، زیرا هیچ یک قادر به پیشبینی واکنش دیگری نیست و همین امر که نمیتوان رفتار و واکنش دیگری را پیشبینی کرد بدین مفهوم است که زبان مشترکی بین مردان این جمع وجود ندارد و این خود بزرگترین مشکل آنهاست.
یکی از این افراد لازم است تا قدرت آن را داشته باشد که فرامین را صادر کند،یعنی نقش فرمانده را بازی کند و رفتار دیگران را به هنگام بروز خطر تنظیم و هدایت نماید،اما سایرین نیز باید وی را به عنوان راهبر خویش بپذیرند و هم اینکه فرمانده نقش آنان را که ممکن است کاری طاقتفرسا باشد،قبول نموده باشد.
و به طوری که پارسنز بیان میکند:«وقتی رفتار یک فرد به طور تمام عیار در یک رابطه متقابل (کنش--واکنش)شکل گرفته باشد دیگر در این حالت نمیتوان گفت که«فلانی اینگونه رفتار میکند»،بلکه باید گفت که«فلانی این گونه هست»."