چکیده:
مقالهء حاضر بحثی است دبارهء رسالت ادبیات.نویسنده در این مقاله با طرح نظر دکتر عبد الحسین زرینکوب،منتقد و ادبیاتشناس بزرگ ایرانی،دربارهء ادبیات و رسالت آن در کتاب نه شرقی،نه غربی،انسانی،آن را مورد نقد قرار داده و نظر دیگری را در برابر آن ارائه کرده است.دکتر زرینکوب دربارهء ادبیات گفته است:«اگر آنچه انسان از ادبیات میجوید،معنی زندگی باشد،مردم حق دارند ادبیات گذشته را فراموش کنند». نویسنده کوشیده است این گفته را تحلیل و نقد کند
خلاصه ماشینی:
لازم است در آغاز کلام،با کمال فروتنی بگویم که همگان شادروان استاد زرّینکوب را یکی از جاودانههای ادب فارسی،منتقد بزرگ و دانشمند صاحبنظر میدانیم و اگر این نگارنده در کنار رای استاد دربارهء رسالت ادبیات به بیان دیدگاه خود میپردازم،این عمل بیشباهت به محاجاتی نیست که اغلب میان مرید و مراد میرود،و چهبسا در این تعامل فکری و عقیدتی،بارقهای از حقیقت در کلام مرید به چشم میخورد و قبول خاطر پیرمراد میافتد: من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله بامرغ سلیمان کردم بخش اوّل آنچه موجب نگارش این مقاله شده،رأی استاد زرّینکوب دربارهء نقش ادبیات است که در کتاب نه شرقی،نه غربی،انسانی(3531:123 -323)آمده است،که در کنار عنوان کتابش بسیار غریب مینماید.
این درست است که کیفیت زندگی انسانهای گذشته،با آنچه که مردم روزگار ما دارند-و یا در آینده خواهند داشت-فرق بسیار دارد؛ انسان دیروز برحسب اینکه در چه دورانی و در چه مرحله از پیشرفت تمدّن و در کدامین جامعه به سر میبرد،برای خود شیوهء زندگی خاصّی داشت.
اصو لا چرا بایستی چشم به ظواهر زندگی داشت که هم در گسترهء زمان و هم در پهنهء مکان به طرزی بارز گوناگونند و در این میان از آنچه میتواند وجه مشترک و عامل پیوند انسان دیروز و امروز و فردا باشد،غافل بود؟ ارزشهای بالای انسانی ارمغان آثار بزرگ ادبی است.