چکیده:
مشخصه تجدد نفی حجیت اقوال و خودبنیادی است. در عالم قدیم آدمی در سلسله مراتب موجودات
جایگاه ویژهای داشت که تعلق او را به عالم و به مدینه و امت متعین میکرد. در عالم اسلام حکمای مسلمان
کوشیدهاند که میان عقل و نقل سازگاری ایجاد کنند. به این ترتیب بطور اولی (a priori) حکم عقل و حکم شرع
در انطباق و سازگاری با یکدیگر قرار میگرفتند و آنچه باقی میماند عبارت بود از اینکه بطور تجربی و غیر اولی
نیز این سازگاری حتی الامکان به اثبات برسد. در دوره جدید این نظم و نظام به هم ریخت و بشر خود را مالک و
متصرف در همه امور یافت و به عالم به عنوان متعلق شناسائی و تصرف خویش نظر کرد. این اندیشه همان خود
بنیادی است که در این مقاله سعی بر آنست که معنای آن با قیاس با گذشته قدری روشن شود. آثار و تبعاتی که بر
این اندیشه مترتب شد و در بسط تجدد به منصه ظهور رسید مطلبی است علیحده که رسیدگی بدان ما را به
شناسائی اصول تجدد و
تزلزل آن در ما بعد تجدد رهنمون خواهد گردید.
خلاصه ماشینی:
"میتوان پرسید آیا این قول مشهور را وجهی نیست؟ اگر برای آن وجه و معنائی قائل شویم براستی مقصود از آن چه میتواند بود؟ پیشینیان چگونه میاندیشیدند و دکارت با اصل بداهت خود که مطابق آن ملتزم و متعهد میشود که چیزی را نپذیرد مگر آنکه عقل بر آن مهر تایید نهاده باشد چه تحولی را سبب شده است؟ سخن دکارت ظاهرا بدیع و تازه نمینماید زیرا چنانکه دیدیم در فلسفه و منطق قدیم نیز بر همین نهج سخن گفتهاند.
حال به مناسبت اشاره کانت به حضرت ابراهیم (ع) یادآوری این نکته لازم مینماید که هگل در دوران جوانی خویش که اندیشههایش صبغه دینی داشته در مورد این پیامبر و داستان فرمان الهی به ذبح فرزندش مطالبی نوشته است اما در دوران پیری به ترجیح تفکر عقلی و فلسفی بر انحاء دیگر تفکر یعنی تفکر هنری حکم کرده است بگونهای که در کتاب «پدیدار شناسی روح» (3) خود با آنکه برای مسیحیت و روان معذب به جهت توجه به موضوع شناسائی و حالات روح در مقابل توجه محض یونانیان به متعلق شناسائی و نظم عالم اهمیت قائل است و آن ______________________________ 1- Religion within the limits of Reason Alone (1793) 2- توجه به این نکته ضروری است که در این عبارات نظر کانت به عقل عملی است نه عقل نظری."