چکیده:
محصول کار مسلمین در قرنهای گذشته درباره احکام وجود چه بوده است؟ آیا فقط به بازگو کردن گفتههای
پیشینیان یونانی اکتفا کردهاند و نقش واسطه و رابطه را ایفا نمودهاند یا اینکه به نقد و بررسی اصول پیشین پرداخته و
حتی اصول و براهین جدیدتری آوردهاند؟ و از این مهمتر، بابها و عناوین و مباحث جدیدی را گشودهاند و در تکامل
فلسفه نقش در خوری ایفا نمودهاند؟ این سؤال به عنوان سؤال اصلی این نوشتار مطرح است. اهمیت این سؤال از آن رو
است. که روشن شدن پیشینه تاریخی مباحث، نقش ارزنده شخصیتها در ابراز نظریات و سهم دانشمندان و فلاسفه
اسلامی را در تبیین و گسترش بحث وجود آشکار میسازد و سهو و نسیانهای بیان تاریخی را بر ملا مینماید و دستیابی
به علل اختلاف نظر فلاسفه اسلامی در مسائل گوناگون را سهل می سازد.
خلاصه ماشینی:
این مسأله به جهت اینکه درباب مفهوم وجود است، شاید چندان ارزشمند به نظر نرسد، ولی با توجه به اینکه پایه بسیاری از مسائل دیگر قرار میگیرد و حتی از خطاهای فکری و مغالطات جلوگیری مینماید، از ارزش خاصی برخوردار خواهد بود، چنانکه پایه بحث وحدت وجود قرار میگیرد (ملاصدرا، اسفار، 68/6) و بر مبنای آن فهم تشکیک وجود آسان میشود (سبزواری، 39) و اصالت وجود بر آن مبتنی میگردد (مصباح، 17).
با توجه به مباحث مذکور که بعضی از کلمات سهروردی مطابق با اصالت وجود بوده و بعضی دیگر نیز با اصالت ماهیت سازگار است، میتوان نتیجه گرفت: اولاً اعتقاد به اعتباری بودن وجود در نزد سهروردی، به آن معنی که در نزد صدرالمتألهین نسبت به ماهیت مطرح میگردد، نیست و ثانیا این قول عکس العمل خاصی در برابر شرایط خاص زمانی بودهاست و اساسا این بحث در نزد وی به صورت دورانی مطرح نبوده است.
وی در شرح کلام خواجه نصیرالدین طوسی که بیانگر جعل وجود است، مدعی میشود این مطلب ردّ بر جعل وجود است و از طرفی قائل شدن سهروردی به جعل ماهیت را نتیجه شرایط زمانی ذکر میکند و در جای دیگر جعل وجود را میپذیرد و حتی در بحث علم باری اعتراف میکند که حقیقت جعل و صدور با اعتباری بودن وجود سازگار نیست (شوارق، 52، 117، 541).