چکیده:
مخالفت با فکر فلسفی و در معنائی عامتر «عقل گرائی» در فرهنگ اسلامی پیشینهای
دیرین دارد. این مخالفت در ادوار مختلف تاریخی شدت و ضعف داشته، اما همیشه
وجود داشته است. یکی از تجلیات این نگرش، دیدگاهی است که امروزه به «مکتب
تفکیک» معروف شده است. مقاله حاضر نگاهی است مختصر و تحلیلی به مبانی این
مکتب، در جهت روشنتر شدن دعاوی آن.
خلاصه ماشینی:
"دلیل این جداسازی و تحذیر از تأویل آن است که بین معارف بشری و معارف وحیانی «تفاوت ماهوی» و تعارض و تضاد وجود دارد: «در این سه جریان (وحی، عقل، کشف) در میان پیروان جریان دوم کسانی بودهاند که توانائی عقل را در کشف حقایق محدود میدانستهاند (به ویژه در فلاسفه غربی) چنانکه در پیروان جریان دوم و سوم نیز کسانی بودهاند که به مدد تأویل و توجیه، دادههای مکتب خود را با مکتب نخست منطبق میشمردهاند، و به تعارض و تضادی معترف نبودهاند، و آن تفاوت ماهوی را که میان علم وحیانی وجود دارد، به دلیل خویگر شدن با آن مفاهیم و مصطلحات، یا خوشبین بودن و ایمان داشتن به معلمان آن علوم و اصطلاحات، حس نمیکردهاند، یا به گونهای از آن میگذشتهاند، یا به مدد «تأویل» آن را نادیده میگرفتهاند» (همان، 56).
البته باید اینگونه نظرات ـ به ویژه نظرات تأسیسی و اصطلاحات پیشنهادی ـ مورد بحث و نظر قرار گیرد، و از سوی عالمان جامع صاحب صلاحیتهای لازم پژوهیده شود تا به تنقیح لازم برسد، و خلأ لازم را پرکند، لیکن آنچه به طور عمده به «تفکیک» سه طریق معرفت مربوط میشود، نظرات نفیی است؛ یعنی نفی «التقاط»، نفی «تأویل»، نفی «اینهمانی»، نفی «تحمیل» آراء فلسفی و عرفانی بر مبانی وحیانی (چنانچه محمد حسین طباطبایی در تفسیر شریف المیزان آن را مردود شمردهاند) و حاصل این نفیها یکی از سه رکن «مکتب تفکیک» است، یعنی تفکیک مبانی و دادههای سه گانه، آن هم نسبت به همه فلسفهها و عرفانها، از قدیم و جدید و مشرق و مغرب، نه عرفان یا فلسفهای خاص، به معنای «عدم تساوی» نه «اثبات تباین» و این نکته مهم نیز باید در نظر باشد، که غرض اثبات تباین و جدایی در هر مورد نیست."