چکیده:
تثلیث از آموزههای اصلی در الهیات مسیحی است که در متن مقدس قرآن صراحتا مردود و
اعتقاد به الوهیت عیسی (ع) کفر تلقی شده است. از طرف دیگر در بین عارفان مسلمان،
ابن عربی و عبدالکریم جیلی در آثار خود از نوعی تثلیث یاد کردهاند. در این جستار
ضمن بررسی دیدگاه هر یک از این دو عارف در مورد الوهیت عیسی (ع)، مصادیق تثلیث از
آثار آنان نقل شده و در خاتمه، میزان تفاوت این تثلیث با تثلیث مصوب و معهود در
مسیحیت (شورای نیقیه) مورد بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"ابن عربی کفر در این آیه را در دو مفهوم عقیدة «کفرآمیز» و مفهوم «ستر» به کار میبرد (فصوص، ص 14) بدین معنی که مسیحیان با اعتقاد خاص خود در مورد عیسی (ع)، هویت الهی را مخفی کردند.
به تعبیر دیگر حقیقت انسان، حقیقة الحقایق است که در آن «عبد» و «رب» جمع شده است و به اعتبار دو صفت حقی (عالی) و خلقی (سافل) حقیقت انسانی به دو نام «احمد» و «محمد» نامیده میشود: و لئن تری الذاتین قلت کونه عبـدا و ربـا انـه اثنـان و اذا تصفحت الحقیقة و التی جمعتـه مما حکمه ضدان تختار فیـه فلا تقول لسفلـه علو و لا لعلوه هو دانی بـل ثـم ذلـک ثـالثـا لحقیقة لحقت حقائق ذاتها و صفان فهی المسمی احمد من کون ذا و محمـد لحقیقة الاکـوان (همانجا) اقبال لاهوری تثلیث در کلام جیلی را با ظهور ذات در سه مجلای: 1) احدیت، 2) هویت 3) انیت تفسیر میکند.
همان گونه که یوحنا، لوگوس را با پدر در یک مرتبة وجودی قرار نمیدهد (ایلخانی، ص 80) و از قول عیسی (ع) نقل میکند که: «پدر از من بزرگتر است (یوحنا 14: 28)، ابن عربی نیز برتری انسان کامل نسبت به دیگر موجودات را به تبع حق تعالی میداند و در مقابل علو ذاتی حق، برای انسان کامل علوی تبعی قایل است: «و من أعجب الامور کون الانسان اعلی الموجودات، اعنی الانسان الکامل، و ما نسب الیه العلو الا التبعیة … فما کان علوه لذاته» (فصوص، ص 75)."