خلاصه ماشینی:
"روند نهضتهای دینی در ایران داود الهامی ابو مسلم در دام ضد انقلاب ابو مسلم وقتی از خواب بیدار شد که دیر شده بود یعنی آنگاه که منصور دومین(خلیفه عباسی)در زیر تیغهای آخته دژخیمان خود به او گفت:"این کارها که تو کردی از دست یک کنیز سیاه هم برمیآمد، چون خدا اقبال ما را بلند خواسته بود" رخنهء فرصتطلبان یکی از آفتهای بزرگ هر انقلاب،رخنه و نفوذ افراد فرصتطلب میان انقلابیون است.
ابو مسلم خراسانی آن جوان خودخواه و مغرور،دیرتر از همه از خواب غفلت بیدار شد،عباسیان بوسیله او توانستند سران بزرگ انقلاب را به جرم طرفداری از علویان و یا به اتهامات دیگر،از بین ببرند و نهضتها و شورشهای را که در گوشه و کنار برضد عباسیان آغاز شده بود،سرکوب سازند اما وقتی که ابو مسلم ماموریت خود را انجام داد نقش او در تحکیم حکومت عباسیان به پایان رسید او نیز مانند دیگران دستخوش کابوس یاس و ناکامی گردید،و این سرنوشت تمام فریبخوردگان است ولی او زمانی از کردههای خود پشیمان شد و به ایمان بیهود و برفرجام خویش افسوس خورد که دیگر سوگمندانه،طبق معمول نداشت.
چون ابو مسلم عبد الله را شکست داد اموال و جواهرات زیادی در این جنگ بدست فاتحان افتاد،منصور کسانی را به شام فرستاد تا حساب اموال و خزینههائی را که در جنگ بدست ابومسلم که عباسیان از سالها پیش او را"امین آل محمد"میخواندند فرا رسیدند جریان را به وی گفتند سردار سیاهجامگان برآشفت و پرخاش کرد و گفت آیا من در خون مسلمانان امینم و در مال آنها امین نیستم؟آنگاه به منصور نیز ناسزا گفت و فرمان امارت شام و مصر را که خلیفه برای او فرستاده بود رد کرد و نپذیرفت و با خشم و ناخشنودی راه خراسان را پیش گرفت.."