خلاصه ماشینی:
"قدرت اساسی دیدگاه کاولتی در این است که تشخیص میدهد فیلمهای هالیوودی در اواخر دهه 1960 را نمیتوان «اسطوره ناب» تلقی کرد زیرا هر چهار شکل دگرگونیهای ژانری فیلم ژانر کلاسیک را بهمنزله اسطوره یکباره فرا میگیرند، از دیدگاه خودآگاه در زمان حاضر دور میشوند و از دوران طلایی فاصله میگیرند.
درست همانطور که این فیلمهای برگزیده نمایانگر پیشرفت نوین وضعیت ژانر در دهه 1980 بودند، «صداقت نوین» فیلمهایی چون مزرعه روءیاها ( 1989 )، با گرگها میرقصد ( 1990 ) و هوک ( 1991 ) نه بر ایجاد پیوند بلکه بر بازنویسی «قومشناسانه» (ethnographic)ی فیلم ژانرهای کلاسیک تکیه دارند که بهعنوان منابع الهام آنها عمل میکنند.
در تمام این انتقادات نسبت به فیلمهای عامهپسند معاصر که تخطی فیلمهای مذکور از روایات سنتی و بازنمایی اصیل را محکوم میسازند، میتوان همان فرض را یافت ــ اینکه پیچیدگی فزاینده این رسانهها نوعی اضافهبار حسی ایجاد میکند که در آن بینندگان در حالت رخوت بیش از حد تحریک و صرفا از طریق توسل کور به غرایز حیوانی مخاطب واقع میشوند ولی این نفی فن هراسانه (technophobic)«اضافهبار» رسانهها هرگز اشارهای به موءلفههای متمایز روایات عامهپسند اخیر، خصوصا تلاش برای مواجهه مستقیم با این «اضافهبار»، افراط نشانهشناسانه نکردهاند، همچنین تبدیل آن به شکل نوینی از سرگرمی روایی که لزوما تغییر ساختار و کارکرد روایت را هم دربر میگیرد.
با گرگها میرقصد چند موءلفه تمایزبخش از این فیلم ژانر صداقت نوین دارد: پسرفت در زمان، به دور از پیچیدگی فاسد فرهنگ رسانهها به طرف اصالتی ازدسترفته که فرهنگی عامه با پاکی (خلوص) اساسی است، در عینحال محملی برای فرافکنی خودشیفتگی، آینه جادویی قهرمان است."