چکیده:
این کتاب تا حدودی توانسته است جای خالی مباحث قدرت را در ادبیات سیاسی موجود پر کند.روش نویسنده، برگرفته از روش تبار شناسی میشل فوکو است.او به دو خط سیر«استمرار»و«عدم استمرار»در تبارشناسی مفهوم قدرت توجه دارد.در خط سیر اول که با هابز آغاز میشود، برداشت«علی»و«عاملیتی»از مفهوم قدرت، اساس انگارههای موجود در نظریههای سیاسی است.در این برداشت، قدرت به عنوان مفهوم عام و دارای انسجام تصور میشود و نظریهپردازان قدرت نیز بهعنوان«مقنن قدرت»مطرحاند.
خط سیر دوم از ماکیاول شروع میشود و به اندیشههای فوکو و سایر اندیشمندان پستمدرنیست منتهی میشود.در این برداشت، ساختار علی و عاملیتی گذشته مورد سؤال قرار میگیرد و دیدگاه گسست معرفتی فوکو جایگزین آن میشود.نظریهپردازان این حوزه، خویشتن را تنها«مفسر قدرت»میدانند و نه«مقنن قدرت».
خلاصه ماشینی:
"حاصل این مجادلات، ماکیاول فردی است که به علت ماهیت بیثبات سیاسی موجود از خدمت دولتی منفصل شده است؛ از اینرو نه در مقام قانونگذاری مطمئن و قابل اعتماد بلکه به مثابه کاوشگری مردد درخصوص قدرت دست به قلم میبرددر یک مطالعه تطبیقی باید گفت که هابز بر انگارههای علیت تأکید میکند و آن را محور قرار میدهد و ماکیاول بر استراتژی و سازمان انگشت مینهدشکوفایی فلسفه سیاسی غرب و مباحث سیاسی آن بوده است.
آنچه که برداشت هابز چهارچوبهای قدرت گیدنز برخلاف لوکس که سعی داشت رابطه میان قدرت و ساختار را دیالکتیکی بداند، سعی دارد رابطه بین آن دو را براساس ثنویت، یعنی نفوذ قدرت و ساختار در یکدیگر بازسازی کندنزد فوکو دانشی که براس سازماندهی و تثبیت بازنماییها در اشکال تاریخی به کار میرود، دستاورد قدرت استرا در این خصوص ممکن ساخت ظهور قدرت دولتی واحد و جدید بود که کنترل واحد ژئوپلیتیک و برخوردار از وحدت مذهبی و فرهنگی را در دست داشت.
[ص 99-98]در برابر این تفسیر کلی از اجتماع و نظم سیاسی، دیدگاه «کلک»(نویسنده)و«با من»وجود دارد که تا حدود زیادی «کنترل مستقیم»موجود در قدرت و نظم سیاسی یاد شده را مورد چالش قرار میدهد.
در اینجا بحث چگونگی قرار گرفتن قدرت مطرح میباشد که در پراکندگی موجود میان توده مردم قابل مطالعه است ولی در دیدگاه فوکویی پراکندگی قدرت در تمامی سطوح جامعه خصلت زایندگی و فاعلیت دارد."