چکیده:
این مقاله رویکرد اساسا مدرنیستی گیدنز را در مورد نظریه اجتماعی نقد میکند.گیدنز، اندیشه اجتماعی مبتنی بر ایدههای اصلی روشنگری را دنبال میکند و در این بررسی، جریانات ضد روشنگری یا سنتهای فرهنگی ضد روشنگری را که بر احساسها و فرهنگ متمرکز است.نادیده میگیرد.به همین دلیل.عامل انسانی را کنشگرانی هدفمند میداند که همیشه میدانند که چه میکنند و چرا، این نگاه نیروهای ناعقلانی روان و محدودیت دانش عاملها را در نظر نمیگیرد.سرچشمه این خطا و نقطه ضعف در نادیده انگاشتن و یا کنار نهادن مفهوم فرهنگ است.تلاش برای تأمین نظریهای اجتماعی بر مبنای بنیانهای صرفا معرفتی و کنار گذاشتن تاریخها، عادتها، آداب و رسوم و احساسها گیدنز را در تحلیل مدرنیته به بیراهه میبرد.
خلاصه ماشینی:
"گیدنز در پاسخ بومان مینویسد: «همانگونه که بومان به درستی اشاره میکند، یکی از دغدغههای من در نظریهی اجتماعی ارائهی توصیفی از عامل انسانی بوده است، او بر نگرش دیسنیوار از عصر روشنگری اتکا میکند، یعنی پرستش عقل و علوم بدون پذیرش اهمیت مثلا گرایشهای عرفانی آگوست کنت یا گرایش بدبینانه فلسفه روشنگری جوانی ویکو عامل انسانی معاصر همچنان در آیینها شرکت میکند، گذشته را بازیافت میکند، گرایشهای تاریخی را تکرار میکند، سنت را ارج مینهد و سایر رفتارهای غیرعقلانییی که نه کنش انسانی را ملزم میکنند نه اختیار میدهند هر چند گیدنز لغزنده است، اما دیدگاه بنیادین او همه جا حاضر است و هرگز تغییر نمیکند: این که عامل انسانی، ماهر و آگاه است و ساختار، اختیار دهنده زیمل در جهانی که به طور فزاینده اداره و کنترل میشود، کجا و چگونه عامل میتواند واقعا به منزله عامل عمل کند؟ جدیترین نقطه ضعف نظریه گیدنز این است که مفهوم ساختارمندی او ایده فرهنگ را نادیده میگیرد نکته مهم این است که گیدنز یا اکثر نظریهپردازان اجتماعی معاصر، سنتهای فرهنگی ضد روشنگری (یا روشنگری«دیگر»)را جدی نمیگیرند توصیفی که تایید کند انسانهای کنشگرانی هدفمندانه، کسانی که واقعا همیشه میدانند چه میکنند(در قالب نوعی توصیف)و چرا."