خلاصه ماشینی:
"از تغییرات دیگر میتوان به فصل 21،تفکر نظری در جامعهشناسی، اشاره کرد که به چهار معمای مطرح در جامعهشناسی یعنی ساخت و کنش، وفاق و تضاد،مساله جنسیت و شکلگیری جهان جدید پرداخته است و متفکران مربوط را چون جودیث باتلرṣ(Judith Butler) سوزان فلودی ṣ(Susan Faludi) میشل فوکوṣ(Michel Foucault) الریک بک ṣ(Ulrich Beck) یورگن هابرماسṣ(Jurgen Habermas) مانول کاستلز (Manuel Castells) و آنتونی گیدنز (Anthony Giddens) مورد بررسی قرار داده است.
در حالی که در سازمانهای مدرن کارمندان تنها به یک کار ویژه میپردازند گیدنز معتقد است جهانی شدن صرفا فرایندی نیست که در بعد اقتصادی بر اساس اقتصاد بازار قابل فهم باشد و نیز لزوما نهادهای گذشته را از بین برده باشد یا در حال از بین بردن آنها باشد (به تصویر صفحه مراجعه شود) مناطق است نه بین کشورها.
در نظر این دسته، یکپارچگی جهانی برای نهادینه کردن ایدئولوژی اقتصاد مبتنی بر بازار مطرح شده است که در صدد است تا وجود یک اقتصاد جهانی را متحقق کند و در این فرایند هرچه بیشتر از اقتصاد ملی جدا میشود و لذا استراتژیهای داخلی (protectinism) چون سیاست جایگزینی واردات و حفاظت از رشد صنایع داخلی در ساختار اقتصاد ملی روزبهروز کارکرد خود را از دست میدهند.
جهانی شدن را میتوان افزایش تعمیق کنش با فاصله در زندگی انسان دانست،به این معنی که وقایع و رخدادها حتی با بعد مسافت زیاد نیز بر روابط عاطفی و احساسی در زندگی افراد به طور مستقیمتر،کاملتر و بسیار نزدیکتر از آنچه در گذشته بوده است تاثیر میگذارد و تصمیماتی که درباره سبک و شیوه زندگی کردن میگیریم به مراتب بیش از گذشته پیامدهای جهانی دارد."