خلاصه ماشینی:
"8-این رابطه نیز توسط مؤلف از دیدگاه حقوق بینالملل تحلیل و مستند نشده است که چرا هر چه نقض آن وجدان انسان متمدن معاصر را میآزارد جزء اصول کلی حقوقی شناخته میشود؟آیا مقصود از اصول کلی حقوق پذیرفته شده ملتهای متمدن جهان عدم آزردگی آنها است؟آیا آزردگی انسان در مقابل هر یک از حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر یکسان است؟چرا در قسمتی از کلام خود ادعا میکنید عمده حقوق مندرج در اعلامیه جزو قواعد آمره بینالمللیاند و در جایی همه آنها را جزئی از اصول کلی حقوق بینالمللی میدانید؟و اصولا چه رابطهای بین قواعد آمره و اصول کلی حقوقی میبینید؟اگر آنها را مصداقا یکی میدانید چرا کمیته حقوق بشر برخی از حقوق مندرج در میثاق بینالمللی حقوق مدنی سیاسی را از قواعدی شمرده است که نسبت به آنها نمیتوان از حق شرط استفاده کرد؟اگر این حقوق همگی از اصول کلی و قواعد آمرهاند چرا برخی از آنها در شرایط اضطراری قابل تعلیقاند؟آیا نباید کل قواعد آمره قبول تعلیق نکنند؟آیا فقط کرامت انسانی یا حیات شایستهء بشری و یا حق تعیین سرنوشت،اصل کلی حقوق بینالملل در عرصهء حقوق بشر محسوب میشوند،یا همه قواعد حقوق بشری مندرج در اعلامیه؟در این صورت در عرصهء حقوق بینالملل بشر فرقی بین اصول کلی حقوقی با توجه به عنوان«کلی»و قواعد حقوق بشری باقی میماند؟ در دنبالهء مباحث بخش سوم تصمیمات قضایی و نظامهای حقوق داخلی تحلیل میگردد،ولی از بررسی دکترین حقوقی و دیدگاههای کمیتههای شبه قضایی در عرصهء حقوق بشر که آراء آنان میتواند منبع قابل بررسیای در عرصه حقوق بشر باشد،غفلت شده است."