چکیده:
«ادبیت»اثر فراتر از جنبههای«ادبیاتی»است و نهایتا حرکت«فرامتنی»بیشتر از خود متن اهمیت پیدا میکند.در این جریان هدف از کاربرد زبان صرفا توجیه خود زبان میباشد و خوانندهء این نوع آثار به کمک«اصطلاح محوری»رمز و رموز و مکانیزمهای موجود در آن را کشف میکند.قع میشود. جریان ادبی دوم حالت«درون زبانی»یا«خود ارجاعی»دارد و جنبهء
خلاصه ماشینی:
در این نوع رمانها زبان و نوشتار کاملا در خدمت داستانها و ماجراهای شیرین و جذاب است و خلاقیت و پویایی خود زبان یا نوشتار و به تعبیت از آن متن مد نظر واقع نمیشود و برای درک این گونه رمانها و آثار ادبی خواننده با خواندن متن یا نوشتار مرجع و مصداق آن را در دنیای بیرون برای خود میسازد و معنی و مفهوم آن به راحتی برای وی قابل فهم است.
به عبارت دیگر چنین میتوان گفت که تقریبا اکثر واژگان موجود در بند مذکور حامل معنا و مفهومی است که دنیای بیرون را تفسیر میکنند و کاربرد زبان در آنها جز برای برقراری ارتباط بین متن از یک طرف و معنا و مصداق از طرف دیگر،چیز دیگری نمیتواند باشد.
از میان نویسندگان نهضت«رمان نو»،-که جملگی به اهمیت نوشتار تأکید میکنند،چرا که این مسئله خود یکی از اصول این نهضت محسوب میشود-میتوان به آثار ناتالی ساروت (Nathalie Sarraute) و ژان ریکارد و (Jean Ricardou) اشاره کرد زیرا در این آثار ادبیت اثر و جنبه فرامتنی آن بسیار برجستهتر از ادبیات(در معنای poetique )میباشد.
نویسنده به لحاظ پیگیری مداوم«اصطلاح محوری»بر عوامل درون زبانی خود میافزاید و متن را در خدمت بازی آغاز شده میگذارد که باید تا انتها آن را تعقیب نماید و خواننده نیز برای درک و فهم این اثر نیازی ندارد تا به دنیای برون زبانی مراجعه کند و معادلهای ذهنی خود را در آنجا جستجو نماید.