چکیده:
ارسطو، انسان را به «حیوان ناطق» تعریف کرده است. فیلسوفان و بعضا عارفان این
تعریف را پذیرفته اند اما در تفسیر آن با هم اختلاف دارند. ابن عربی تعریف ارسطویی
از انسان را نمی پذیرد. از نظر وی انسان جامع حقایق عالم و حقایق حق است و لذا در
تعریف انسان باید گقت موجودی است که دارای دو صورت است: صورت عالم و صورت حق.
ملاصدرا که در فلسفة خویش به شدت متاثر از آرای ابن عربی است، کوشیده است در تعریف
انسان قول ابن عربی را با تعریف ارسطویی هماهنگ سازد. در این مقاله دیدگاه ابن عربی
و ملاصدرا در تعریف انسان مورد تحلیل قرار می گیرد. این تحلیل بر اساس مبانی فکری
این دو متفکر است و لذا در ابتدا از امکان و روش شناخت انسان ـ از دیدگاه این دو
اندیشمندـ بحث می شود.
خلاصه ماشینی:
پیش از این بیان شد که از نظر ابن عربی انسان تجلی حق تعالی است و چون از علم به حقیقت نفس خود عاجز است، از شناخت حق نیز عاجز می باشد.
(صدرا، 1980 م، ج 9، ص 271) ملاصدرا به واسطة ارادتی که به ابن عربی دارد، بعد از نقل قول او در اینکه حیات در همه اجسام ذاتی است و هر جسمی «حیوان ناطق» است، با اینکه ظاهر این قول را صحیح نمی داند، توجیهی برای آن بیان می کند به این صورت که اجسام علاوه بر جسمیتی که دارند، اتصالی نیز به روح یا ملک دارند؛ یعنی هر جسمی صورتی نفسانی و مدبری عقلی دارد که به واسطة آنها دارای حیات و نطق می باشد و به حسب جسمیت خود مرده و تاریک و مشوب به عدم و زایل هستند؛ به عبارت دیگر، جسمی که «حیوان ناطق» است، نه این جسم مادی بلکه جسم اخروی است که دارای وجود ادراکی و غیر محتاج به ماده و موضوع است و نیز احتیاجی به مدبری ندارد که آن را تدبیر کند و نفسی که به آن تعلق بگیرد و آن را از قوه به فعل برساند؛ زیرا چنین جسمی عین حیات و عین نفس است و محتاج به نفس دیگری نیست (همان).