چکیده:
مسئلة کلیات از دیرباز مورد توجه فلاسفه بوده است. در این نوشتار این مسئله از سه
زاویه و سه منظر وجودشناختی, معرفتشناختی و روانشناختی در مورد آرای یکی از فلاسفة
برجستة مسلمان یعنی صدرالمتألهین شیرازی مورد بررسی قرار گرفته است و آنگاه از هر
یک از منظرهای سهگانة مذکور، نقدهایی در مورد دیدگاه این متفکر فلسفی اندیش طرح
شده است.
خلاصه ماشینی:
پس با این وصف باز چگونه می توان از نظریه ارتباط ماهوی ذهن و عین سخن گفت و از آن دفاع کرد؟ آیا این وضعیت همانند آن نیست که ما نقشة بنایی را رسم کنیم، ولی این نقشه چنان باشد که ما هرگز قادر به ساختن آن نباشیم؟ آیا با این وصف خود اصل ارتباط ماهوی ذهن و عین زیر سوال نمی رود؟ 3- به علاوه واقع نمایی کلیات چگونه قابل توجیه و تبیین است؟ آیا می توان گفت هر ادراک کلی مطابق با خارج است و در افراد خود حضور دارد؟ مبنای این انطباق پذیری چیست؟ آیا صرف ادراک کلیات و حمل آنها بر افراد می تواند دلیل واقع نمایی و وجود آنها در افراد باشد؟ یا بایستی به کمک بدیهیات و منتهی ساختن قضایای واجد کلیات به بدیهیات، واقع نمایی و انطباق پذیری آنها را احراز کرد؟ ولی در این صورت آیا می توان قضایایی بدیهی یافت که واقع نمایی قضیه ای شخصی مانند «زید انسان است» را تضمین کنند و وصف کلی انسان را در زید به اثبات رسانند؟ به علاوه واقع نمایی بدیهیات از چه طریقی اثبات پذیر است؟ آیا صرف اینکه بدیهی، قضیه ای است که نیازمند استدلال نیست یا تصور موضوع و محمول کافی برای تصدیق است، می تواند دلیل واقع نمایی و کاشفیت آنها از عالم خارج از ذهن باشد؟ اگر چنین بیندیشیم تفاوت معرفت شناسی بدیهیات ما با تلقی کانتی چه تفاوتی خواهد داشت؟ 3- روانشناسی فلسفی کلیات الف ـ نظریة تصعید 1- در این نظریة نحوة تشکیل کلی و چگونگی و فرآیند دقیق آن مشخص نیست و به طور عمده با یک بیان کلی این فرایند و چگونگی, به «وضعیت و مرتبة وجودی» خاص نفس که همانا مرتبة عقلی است، حواله شده است.