چکیده:
موضوع اصلی مقاله، چنانکه از عنوان آن برمیآید، تحلیل مقدمة گلستان است. بدین
منظور چند پرسش محوری در مقاله مطرح کردهایم. نخست اینکه آیا سعدی در نوشتن گلستان
طرح معین و از پیش تعیین شدهای را در نظر داشته یا اینکه کشکولوار و بر اساس
حالات زودگذر این متن را نگاشته است؟ برای پاسخ به این پرسش، از مقدمه و قرائن دیگر
بهره بردهایم. پرسش محوری دیگر این است که بر اساس مطالب مقدمه، هدف اصلی وی از
تألیف گلستان چه بوده است؟ در بخش بعدی، سعی کردهایم به این سؤال پاسخ دهیم که چرا
گلستان به عنوان یک کتاب تربیتی در ذهنیت تاریخی ایرانیان مطرح شد؛ در حالی که هدف
غائی سعدی نوشتن یک کتاب تربیتی نبوده و کتابهای تربیتی دیگر این موقعیت را نیافته،
حال آنکه اغراض اصلی نویسندگان آنها نوشتن یک کتاب تربیتی بوده است؟ همچنین در بخش
دیگر به بیان تشابه «ساختار مقدمة گلستان» با «ساختار جامعة عصر سعدی» پرداختهایم.
سپس در بخش پایانی ویژگیهای فرمی مقدمه را که از علل ماندگاری آن شده، در سه سطح
زبانی، تصویری و موسیقایی بررسی کردهایم.
خلاصه ماشینی:
. بــرگ عیشی به گور خویش فـرسـت کس نیارد ز پس تو پیـش فرست عمــر بــرف است و آفتـاب تمـــوز اندکی ماند و خواجه غره هنــوز ای تهــی دســت رفتـه در بــــــازار تـرسمت پـــر نیاوری دستــــار موضوع محوری باب هفتم، «در تأثیر تربیت» است و جالب توجه اینکه در این خصوص هم در مقدمه، ابیات و عباراتی یافت میشود که شاید روشنتر از همهجا، همان ماجرای گل حمام باشد و نتیجهای که شیخ از آن روایت میگیرد: کمال همنشین در من اثر کرد و گرنه من همان خاکم که هستم در همین راستا قرار میگیرد بیت عربی زیر: کذالک تنشا لینه هو عرقـــه و حسن نبات الارض من کرم البذر و بالاخره دربارة آداب همنشینی ـ که موضوع باب هشتم گلستان است ـ نیز اشارات و عباراتی در مقدمه آمده؛ گاه در ابیاتی نظیر: زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم به مخاطبان توصیه میکند که از زخم زبان زدن و آزردن دوستان یا گفتن سخنان بیهوده بپرهیزند و گاه در ذکر ماجرای سبب تألیف کتاب به آنها میآموزد که شایسته است به نصایح خیرخواهانه دوستان صدیق و یاران شفیق گوش جان سپرد و هم اینکه از آداب همنشینی آن است که «آزردن دوستان جهل است»؛ بخصوص که «یار موافق» باشد و «ارادت صادق» و در عباراتی دیگر از مقدمه که با امداد از احادیث و کلمات قصار به مخاطب یادآور میشود که: « المومن اذا وعد وفی».