خلاصه ماشینی:
ازاینرو،واکنش ما به هر متن -یا اصول نقد عملیای که بدان متن اعمال میکنیم-عمدتا واکنشی است شرطی و برنامهریزیشده نظریهء ادبی ناآگاهانه و ناقص و فاقد اطلاعات لازم و التقاطی غالبا به تفاسیری نادرست و غیرمنطقی و بیحساب و کتاب میانجامد، وجود نظریهای مشخص و منطقی و عاری از ابهام،این امکان را به خوانندگان میدهد تا شیوههای شخصی خود در تفسیر را به وجود آورند و بتوانند بهگونهای مستدل و عاری از تناقض به ساماندهی و تبیین و توجیه ارزیابیهای شخصی خود از متن بپردازند»(همان: 81).
برسلر پس از بیان این تفاصیل چنین نتیجهگیری میکند که تعریف ادبیات،در حقیقت بستگی به مکتب نقدی دارد که خواننده و یا منتقد از آن پیروی میکند؛برای مثال،به اعتقاد فرمالیستها، ویژگیهای ممیّزهء آثار ادبی را فقط و فقط باید در خود آن متون جستوجو کرد و نه خارج از آنها؛حال آنکه بهزعم منتقدان مکتب نقد مبتنی بر واکنش خواننده،ادبی بودن یک متن را،تعامل و روابط روانشناختی میان متن و خواننده تعیین میکند.
فصل ششم:واسازی( Deconstruction ) این رهیافت پساساختارگرایانه در نقد ادبی،که نخستینبار در سخنرانی ژاک دریدا در دانشگاه جانز هاپکینز به سال 6691 مطرح گردید،بیشتر«تمهیدی راهبردی»برای تفسیر متن است تا یک برسلر در پایان اذعان میدارد که چیزی به نام قرائت بیطرفانهء متن وجود ندارد؛زیرا هر قرائتی از متن،بیشک متضمّن پذیرش نظریهای آگاهانه یا ناآگاهانه و منسجم و مبتنی بر اطلاعات کافی یا نامنسجم و فاقد اطلاعات دقیق[از سوی خواننده]است.