چکیده:
نویسنده تلاش میکند تا در این مقاله به بررسی چند مسئله بپردازد:نخستین مسئله این است که پدیدهشناسی چیست.بررسی این مسئله با ریشهشناسی این واژه آغاز میگردد و از آنجایی که پدیدهشناسی فلسفی یکی از مهمترین چهارچوبهای پدیدهشناسی دین را فراهم میکند،نویسنده در ابتدا توجه خود را به پدیدهشناسی فلسفی معطوف میکند.این بررسی به لحاظ تاریخی شامل پدیدهشناسان قبل از هوسرل و پدیدهشناسی از نظر هوسول میگردد. در مرحله بعد نویسنده به بررسی پدیدهشناسی دین میپردازد.اگرچه بررسی پدیدهشناسی دین، آشکارترین وجه خود را در هلند،کشورهای اسکاندیناوی،آلمان،انگلستان و آمریکا یافته است،اما تمرکز نویسنده بر همان چیزی است که وارد نبورگ«پدیدهشناسی دین کلاسیک»مینامد،رویکردی که کاملا با مکتب آلمان در نیمه اول قرن بیستم مرتبط است.بررسی«پدیدهشناسی دین کلاسیک»شامل بررسی پدیدهشناسی دین شانتپی،تیله،کریستن سن و فاندرلیو میشود و در ادامه توصیفی از پدیدهشناسی دین ارائه میگردد. سپس نویسنده نقدهای صورت گرفته از پدیدهشناسی،به ویژه پدیدهشناسی فلسفی و پدیدهشناسی دین را مورد توجه قرار میدهد و به ارزیابی این نقدها میپردازد.در نهایت نیز آینده پدیدهشناسی دین را مورد کندوکاو قرار میدهد.
خلاصه ماشینی:
"برخلاف محققانی که کار خود را هنگامی تمام شده تلقی میکنند که توهم بودن ابژهء مورد نظر در پس یک نمود آشکار میشود،پدیدهشناسی دین این گام را به عنوان آغاز طرح پژوهشی جدید،یعنی کشف ابژه واقعی در پس آنچه نوعی نشانهشناسی فوکویی به حساب میآید،تلقی میکند(نگاه کنید به.
پدیدهشناسی تیله نوعی طبقهبندی را ایجاد میکند که به ویژگیهای مورفولوژیکال بر طبق قوانین حیاتی رشد و پیشرفت صورت میگیرد که مشابه با معیارهای جان آنری نیومن در باب تحول است،یعنی دین به رغم چند شکلی بودن تحولش، نوعی وحدت را حفظ میکند؛تغییر دین،تصادفی نیست،بلکه شبیه به قانون است و مراحل بعدی آن ناشی از مراحل قبلی آن است؛دین دارای نوعی صورت اولیه همراه با صورت نهاییاش که به طور بالقوه در نخستین مرحلهاش نمایان میشود؛هر مرحله ارزشمند،مهم و به درستی موجود است؛هر مرحله در مرحله بعدی تعالی مییابد و در آخرین مرحله،دین جایگاه کلی خود را در برابر بخشهای فرهنگی دیگر حفظ میکند(نگاه کنید به Tiele 1899,vol.
روش پدیدهشناختی فاندرلیو دارای شش مرحله است:1) نامها با پدیدهها همراه میشوند؛2)پدیده به صورت خیالی و نظامند در آگاهی گنجانده میشود؛3)پدیده مورد توجه (و در پرانتز)قرار میگیرد فارغ از پدیدههای دیگر به طوری که ویژگیهای ماهوی میتوانند مشاهده شوند؛4)روابط ساختاری با قاعده میان پدیده و قلمرو وسیعتری از پدیدهها وضوح مییابند؛5)لوگوس/معنای پدیده به دست میآید و 6)ساختار آشکار،ساختاری است که بواسطهء تحقیقات دیگری نظیر باستانشناسی و لغتشناسی تصحیح میگردد(نگاه کنید به Van der Leeuw 1986,pp."