خلاصه ماشینی:
"این بازنگری اولین بخش از کتاب نشان میدهد که «چشمانداز»موردنظر هانس کونگ برای پاسخ به این پرسش که«چرا یک فرد باید مسیحی باشد؟»با مشکلات راهبردی خاصی روبرو است.
یکی از مزایای مسیحشناسی«از بالا» که هانس کونگ آن را بهعنوان«مسیح مورد اعتقاد»مورد نقد قرار میدهد این است که به کسی که به احتجاج دینی میپردازد اجازه میدهد تا بر اهمیت الهیاتی این نزاعها تاکید کند.
فصل پایانی این بخش به وضعیتی بازمیگردد که در آغاز این کتاب توصیف شد،یعنی مواجههء دوگانه با ادیان جهان و اومانیسم سکولار، هانس کونگ بینش خود در مورد«مسیح مصلوب و زنده» را در بحث شهودی خود دربارهء مسائل اساسی انسان معاصر به کار میبرد.
بینش الهیاتی هانس کونگ در مورد معنا و اهمیت عیسی مسیح به لحاظ وجودی برای کسانی متقاعدکننده است که پیشاپیش آن را درک کردهاند،یعنی «آن دسته از دیندارانی که هم دربارهء اعتقادات خود و هم دربارهء تردیدهایشان،شکاک هستند»،همان گروهی که آندرو گریلی آنها را«کاتولیکهای اشتراکی/فرقهای»مینامد.
فارغ از این گروه،این کتاب احتمالا با مسائلی روبرو خواهد شد که برای هر فعالیت جدیای در احتجاج دینی مدرن موانعی را ایجاد میکنند:این کتاب تا آنجا پیش نمیرود که کسانی را متقاعد کند که پیشاپیش با نظر موافق به آن مینگریستند و چندان کمکی به فهم ما از بینشهای دینیای نمیکند که از آن مسیحیان نیست،و در نهایت باید گفت که ارگ ادعایی دربارهء«مطلق بودن مسیحیت»مطرح شده باشد، این ادعا را باید بهعنوان نوعی تجربه شخصی دربارهء ایمان به حساب آورد."