چکیده:
توسعة اجتماعی امروزه در ذهن صاحبنظران مسائل اجتماعی، مفهومی پیچیده، مبهم و در
عین حال متفاوت است؛ به گونهای که این ابهام هم در مطالعات اندیشمندان غیرایرانی و
هم در متون و مقالات منتشر شدة جامعهشناسان ایران به چشم میخورد. بررسی سند منتشر
شده از سوی اجلاس جهانی توسعه اجتماعی مشهور به سند کپنهاگ تا حدودی این مشکل را حل
کرده و به این ترتیب، حدود و ثغور مشخصی برای توسعة اجتماعی ارائه داده است. بررسی
روند تحولات اجتماعی در جامعة ایران خصوصا طی دو دهة اخیر نشان دهندة روند رو به
تزاید بحرانهای اجتماعی است. شناخت و بررسی زمینههای تاریخی بروز بحرانهای اجتماعی
در ایران، کوششی است برای فراهم آوردن پاسخی به این سؤال که اولا علت ناکامی
جنبشهای اجتماعی در ایران کدام است و ثانیا موانع اساسی تحقق توسعة اجتماعی آن
چیست؟ به رغم روند فوق، امروزه توسعة اجتماعی در ایران ضرورتی اجتنابناپذیر است که
باید بر پایة دو راهبرد اساسی و محوری یعنی شهروندمداری و پایداری محقق گردد.
خلاصه ماشینی:
"فقط کافی است برای درک نتایج سیاست تعدیل یا انطباق ساختاری دستپخت صندوق بینالمللی پول (IMF) ، به کوچک شدن دولتها بدون توجه به ضعف جامعه مدنی و نهادهای اجتماعمحور و مردممحور در جهان سوم، و نیز به شورشهای نان یا شورشهای موسوم به شورشهای IMF ، نظری از سر بصیرت افکنده شود تا معلوم گردد که توسعه سختافزار محور (توسعه به معنای ساختمان و آسفالت)، عریان کردن سرمایهداری آن هم در مرحلة سرمایهداری قماری تحت عنوان قاعده و قانونزدایی و برداشتن موانع گردش آزاد سرمایه در جهان و در یک کلام ایجاد بازار واحد جهانی و وحدتبخشی کامل به تمامی بازارها، چه هزینههای سنگینی به همراه داشته و چگونه شهرهای بزرگ جهان سوم در اواخر دهة 1970 و اوایل دهة 1980 میلادی، صحنة آشوبهای جدی گردیده است.
حتی در غرب هر گاه تعادل طبقاتی به دست آمده، قدرت به زورمندمداری تبدیل شده است (آخرین بار پیدایش قدرتهای مطلقه اروپایی در پایان قرون وسطی یعنی زمانی است که سرمایهداران نوپا قادر نبودند بر فئودالها غلبه کنند و فئودالها نیز قادر به سرکوب سرمایهداری نوپا نبودند) لذا دیکتاتوری با توافق نیروهای تغییرآفرین در ایران باز تولید شده، قرنها به حیات خود ادامه میدهد و در این بازتولید، ایجاد امنیت، توجیه اساسی و محمل توافق است.
چنین ادغامی که ناشی از دگرگونی جهان است، کارکردهای تاریخی نظام زورمندمدار را به نقطه پایان خود میرساند، لیکن نظام زورمندمدار به دلیل دو عامل جدید مجددا بازتولید میشود که یکی نفوذ و دخالت قدرتهای خارجی و دومی که متأخرتر است، استخراج نفت و بینیاز شدن حکومت از منابع درآمدی است که پیوند حکومت و مردم را حتی در شکل کمرنگ و ظاهری آنـ که در مفهوم سلطان عادل منعکس بوده استـ بیمعنا میسازد."