چکیده:
یکی از مسائل مهم عرفان نظری،مسئلة وحدت وجود است.اما دیدگاه عرفا،راجع به این مسئله متفاوت است.از طرف دیگر،از میان روشهای فکری-فلسفی،تنها در حکمت متعالیه این مسئله پذیرفته شده و تلاش شده تا تبیین عقلانی شود.این مقاله بر آن است تا ضمن بیان مبانی نظری لازم در پذیرش این نظریه،برداشتهای مختلف عرفا را،از این موضوع نقد و بررسی کند.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر کسانی که به اشتراک معنوی وجود قائل شدهاند،اعتقاد دارند که مفهوم وجود بین همة موجودات اعم از واجب و ممکن مشترک است و این اشتراک هیچگاه به مصادیق واجب و ممکن سرایت نمیکند؛یعنی وقتی مفهوم وجود در واجب با مفهوم وجود در ممکن یکسان باشد دلیل نمیشود که مصداق واجب و ممکن نیز دارای خصوصیات یکسان باشد و این،گمان باطلی است و چنین نیست که اگر مفهوم واحدی بر دو مصداق متفاوت صدق کرد،خصوصیات مصادیق هم یکسان باشد و یا اگر دو شیء با یکدیگر متفاوت بودند،نشود مفهوم واحدی بر آن دو صدق کند.
به عبارت دیگر این تقسیمبندی از زمان این حکیم بزرگوار شروع شده و برای ابن سینا و شیخ اشراق چنین مسئلهای مطرح نبوده که آیا وجود اصیل است یا ماهیت؛اما هر دو حکیم برخی مسائل را به گونهای طرح کردهاند که لازمة گفتارشان اصالت وجود یا اصالت ماهیت است(قیصری،بیتا:5).
برای تحریر این مطلب لازم است بحثی گذرا دربارة حقیقت وحدت مورد نظر عرفا داشته باشیم:قبلا گفتیم که مشائین معتقدند:با اینکه وجود اصیل است،وجودات خارجی به تمام ذات با یکدیگر متباینند و فقط در مفهوم وجود،وحدت دارند و این وحدت را وحدت سنخی تعبیر میکنند.
پس از تبیین دیدگاه عرفا دربارة هستی و بیان نظریة وحدت وجود،اینک این سؤال مطرح میشود که چگونه است که حق سبحانه از یک طرف عین اشیا و در عین حال غیر آنهاست؟ و به عبارت دیگر تمایز حق با موجودات و تجلیات در چیست؟ در اینجاست که بحث تمایز احاطی که ابن ترکه برای اولین بار و بهتر از هر کسی در تمهید القواعد آورده است،مطرح میشود."