خلاصه ماشینی:
"جایگاه عقل در شعر عارفان در صرصر عشق،عقل پشهست آن جا چه مجال عقلها بود (دیوان شمس) گرز برآورد عشق کوفت سر عقل را شد ز بلندی عشق چرخ فلک پست پست (دیوان شمس) عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت (مثنوی،دفتر اول) نیست از عاشق کسی دیوانهتر عقل در سودای او کور است و کر (مثنوی،دفتر ششم) عقل چه باشد که کند درک او عقل ضعیف است و تواناست عشق (حکیم صفای اصفهانی) گر به منطق کسی ولی بودی شیخ سنت ابو علی بودی (شیخ محمود شبستری) قبلهی عارف بود نور وصال قبلهی عقل مفلسف شد خیال (مثنوی،دفتر ششم) فکرت عقلی بود کفار را فکرت قلبیست مرد کار را3 ورای عقل ما را بارگاهیست و لیکن فلسفی یک چشم راهیست4 هست زان سوی خرد صد مرحله عقل را واقف مدان زان قافله (مثنوی،دفتر پنجم) ما را ز منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست (حافظ) حتی شعرای غیر عارف و کمتر عارف مانند حکیم ناصر خسرو و متکلم دینی شیخ سعدی نیز مخالفت خود را با عقل و فلسفه اعلام کردهاند: آن فلسفهست و این سخن دینی دین شکرست و فلسفه هپیون(-افیون)است5 هشیار کسی باشد کز عشق بپرهیزد وین طبع که من دارم با عقل نیامزد (سعدی) اگر این ابیات و دهها و صدها بیت مشابه دیگر(که مجال نقل همهی آنها نیست)مخالفت با عقل نباشد پس به نظر دکتر دینانی معنای واژهی مخالفت در چیست؟ مراتب عقل با این همه باید دانست که مولانا عقل را به طور دربست تخطئه و تکذیب نمیکند بلکه در افکار و عقاید خود جای مناسبی برای آن در نظر گرفته است."