چکیده:
برخی براین عقیدهاند که سهروردی جز تغییر اصطلاحات،کار دیگری در فلسفه نکرده است؛براین اساس،اختلاف و افتراقی با مشاء ندارد.در مقالهء حاضر،با تأمل بر دیدگاه شیخ اشراق دربارهء عالم عقول و مقایسهء آن با دیدگاههای ابن سینا، این فرضیه را به اثبات خواهیم رساند که سهروردی در عین آنکه از بستر مشایی بهره میبرد و خود نخست مشایی بوده است.اما به طور روشن از این مکتب جدا میشود.او باتوجه به مبانی فلسفی خاص خود،برخی مراتب هستی همچون عالم عقول عرضیه را اثبات میکند.افزون براین،مراتب مورد اتفاق همچون عالم عقول طولیه نیز در دستگاه سازوار هستی شناختی وی تفسیر و تحلیلهای جدید و مستقلی مییابد.البته،سهروردی در برخی موارد نسبت به ابن سینا کاستیهایی دارد؛اما در مجموع،تبیینهای وی دراینباره دقیقتاری به نظر میرسد.
خلاصه ماشینی:
"شایان ذکر است که این سه جهت که در عقل اول گفته شد،به کثرت در ذات واجب تعالی
نکتهء دیگر اینکه ابن سینا نظریهء عقول مجردهء طولیه را با نظریهء افلاک پیوند میزند و ده عقل را معرفی میکند؛به این بیان که سلسلهء عقول باید تا آخرین افلاک ادامه داشته
تنها فرضی که باقی میماند،این است که از نور الانوار یک معلول نوری صادر شده باشد که به آن،
این معنا که هر نور عالی بر مادون خود به جهت قهر و غلبه اشراق میکند.
ابن سینا برای صدور کثرات از عقل اول،سه جهت در نظر گرفت و بیان کرد که صدور
واهب عالم مادون قمر و نفوس انسانی است؛اما سهروردی در نور اقرب دو جهت در نظر گرفت و بیان کرد که از این دو جهت،برزخ محیط و عقل دوم صادر میشود.
(اگرچه مبنای او در ماهوی کردن مسئله،باطل است)؛به این معنا که همهء انوار در اصل نور مشترکاند و تنها فرقشان در شدت و ضعف میباشد.
نیز معلول علل مافوق هستند که نقل کلام به آنها میکنیم تا به نور الانوار برسیم و این به
برهان ابن سینا بر رد مثل افلاطونی اشکالی است که بر مجرد و مادی بودن افراد یک
عهدهدار نظم عالم هستی باشد و عقول عرضیه نیز جزء نظام احسن عالم باشند و تدبیر عالم مادون فلک ثوابت را بکنند؟خلاصه اینکه پذیرش مثل خدشهای به علم عنایی
در این مقاله،روشن شد که ابن سینا و شیخ اشراق چگونه با مبانی خاص فلسفی خود که
(401)-البته ابن سینا اشکال پنجمی هم میکند که مختص به قول کسانی است که وجود مثل را مخصوص صور"