خلاصه ماشینی:
"یک نجوا میکندن با خویش"بانو"1:آه،بانو،چه بایدم کرد اینک؟بانو به "آبیک"رسیده بود،با یک دانه پسرش و علی میرزا،فرزند ده سالهء یکی از اقوام که قرار بود تا طالقان با بانو باشد.
علی میرزا دل تنگ بود و در طول سفر تنگ دلی و شیطنتش درهم میآمیخت و کار دست بانو میداد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) [هنرهای سنتی] دستی از ما تا ماه [به بهانهء هفتاد و یکمین سال تولد استاد غلامحسین امیرخانی] سید مجتبی حسینی روی ایوان رفت.
» همان سال بود،آری،آن روز که غلامحسین به خانهء پدری دکتر حشمت جنگلی رفته بود.
هنرمندان سرشناس آمده بودند ارادت خود را به حافظ عزیز ادا کنند روز گشایش اولین نمایشگاه انفرادی استاد ملکزاده بود در نگارخانهء آزادی،بهترین لباسهایم را پوشیده بودم.
افزون بر خانواده،بستگان استاد،که مهمان بودند آنجا،در آشپزخانه به مهیا کردن شام ما گرم و گفتوگو و "نگین"-نوهء استاد-که الآن خانمی شده و قد کشیده،آن وقت سه سالی داشت و از سر و کول پدر بزرگ مهربان بالا میرفت و استاد در آن میان به قطعه نوشتن-قطعهای که هفتهای دیگر به چاپ رسید و هنرجویان مدتها از آن مشق میکردند.
ماه پیش آلبومی دیدم که دفتر سازمان اکوی فرهنگی به یاد پدر شعر فارسی،رودکی سمر قندی،چاپ کرده بود و نمونهای از خط استادان نامدار را در خود داشت.
شاید!» یازده اول بار که خط نوشتن استاد را از نزدیک می دیدم،شگفتیای دیگر بود.
این فکر انگیزهای بود تا استاد برای چندمین بار نوشتههای فاخری را از آثار استادان سلف نستعلیق بازنویسی کند.
آقای صالحی؛مدیر مدرسهء مسعود سعد،در خیابان شاهرضای تهران استاد امیر خانی از کلاس وم تا پایان دبستان در آن مدرسه درس خوانده است."