چکیده:
فهم و شناخت مقوله غرب و جنبههای تکنیکی و فراتکنیکی آن، ایرانیان را وادار به
موضعگیری کرده است. عدهای غرب را با تمامی جنبههایش پذیرفتهاند، عدهای فقط
تکنیک غربی را مقبول دانستهاند و برخی نیز به شیوه اقتباس تلطیفشده معتقد بودهاند،
به این معنا که میتوان غرب را دو پاره کرد و بخشهای مقبول آن را پذیرفت و
قسمتهای مردود آن را به درون راه نداد. در این مکتوب با طرح شش مفهوم؛ «الگوی
چیره»، «سمت و سوی نقد و سنجشگری»، «ابزار تحول»، «شیوه تحول»، «پذیرفتنیها»
و «ناپذیرفتنیها» موضعگیریهای گوناگون احسان نراقی درباره مدرنیته و غرب به بررسی
و نقد کشانده شده است. نگارنده چنین فرض کرده که احسان نراقی مشکله ایرانیان را
بهخوبی شناخته، اما در روند درمانیابی بهناچار مانند خیلی کسان دیگر از غرب استمداد
کرده و بهترین شیوه تحول مشرقزمین را تلطیف غرب همراه با تکریم شرق دانسته است.
درمانطلبی و دردشناسی او مبتنی بر شیوه تنقید خودی ـ تحبیب دیگری به همراه تحبیب
خودی ـ تنقید دیگری است. اما فرجام کار، احسان نراقی یک شرقی غربستیز است که
خصومتش را با غرب هم از درون مقوله مدرنیته فرامیگیرد و هم با تکنیکهای مدرن
آنرا گسترش میدهد. اشتباه شناختشناسانه احسان نراقی آن بوده که نقد پیشرفته و دقیق
جامعه پساصنعتی مدرن را درباره جامعه پیشاصنعتی غیرمدرن بهکار میبسته است. در
حقیقت ستیز نراقی با غرب نه از سر همدلی با شرق، بلکه نوعی دنبالهروی مغفولانه و
وارونه از غربباوری ـ غربپذیری روزگار مشروطیت بوده است.
خلاصه ماشینی:
"وجوه عمده نقد غرب از منظر احسان نراقی عبارت است از: بیاعتنایی غرب به محیط عاطفی انسانها، زوال زیستبوم انسانی، چیرگی ماشین و خودکارشدگی روابط انسانی، حاکمیت روحیه مصرف بیش از حد بر روح بشر، ادعای جهانگرایی علمی، گسستگی نظام خانوادگی، سودپرستی، خودبرتربینی تاریخی، داشتن دیدگاه تخصصگرایانه، تجزیهطلبانه و انفورماتیک به تمامیت هستی بشری، ترویج احساس بیگانگی فرد در میان جمع و تفکیک حوزههای حقوق و اخلاق فردی از حقوق و اخلاق جمعی، بیاعتنایی به عدالت و باور به آزادی به معنای خودخواهی زیادهخواهانه، گمگشتگی فرد در میان خودکارشدگی و دیوانسالاری، شرقشناسی وارونه و فهم تکنیکی از سیالیتهای روحی و اخلاقی شرق، حاکمیت تشویش و اضطراب بر زندگی انسانها، تسلط کمیت و فراموشی کیفیت، سستیگرفتن معتقدات مذهبی و اصول اساسی اخلاقی، داشتن دیدگاه علمگرایانه تجربی صرف در فهم زندگی بشر، شناخت شیئیواره از پدیدههای اجتماعی، استعفا از خودیبودن و تشبه به بیگانه، شناسایی خودی با نگاه بیگانه، انفصال تاریخی از گذشته و بیاعتنایی به حافظه جمعی، حقیر پنداشتن خودی در مقابل دیگری، مسخشدن انسان، بیارزششدن مفاهیم وطنخواهانه، و تقلید کورکورانه از نهادهای بیگانه.
عمدهترین شیوههایی که نراقی برای دستیابی به تحول موردنظر خویش پیشنهاد کرد شامل موارد زیر است: تسلط بر اصل و مبدأ تفکر غربی، عدم تکرار غفلتهای غرب، اقتباس معقول از غرب که چیزی فراتر از تقلید صرف از غرب و در واقع پیشرفت بر پایه وحدت ملی و با توجه به شیوه تفکر تکنوکراتیک و مبتنی بر تجارب بومی است، کنترل جریان تجدد و پرهیز از غربگرایی افراطی از یکسو و فرورفتن در بزرگنماییهای اغراقآمیز گذشته ایران زمین از سوی دیگر، و رسیدن به نوعی غربشناسی اصیل بدون غربیشدن."