چکیده:
قدسی بهمنزله امری انتزاعی، و رابطه آن با جهان واقعیت، محوریترین بحث این پژوهش
است. در این مقاله، حرکت ذهن از ذهنیت به عینیت یا عکس آن، به تحلیل گذاشته شده
است. مقدمات پژوهش از دستمایههایی فراهم آمده که متعلق به گروهی ویژه از ایرانیان است
(آشوریهای کلیسای شرق آشوری تهران و ارومیه). پس از کار و تلاش فراوان در جامعه
موردنظر، دادههای گردآوریشده تحلیل و خلاصهای از آن ارائه میشود. تحلیل نیز براساس
عناصر مقدس و جایگاه آن در فرایند کلی روند تقدسزدایی انجام گرفته است. دستمایه نظری
این پژوهش، نظریه گیرتز درباره دین است که آن را بهصورت نظامی فرهنگی بررسی میکند.
نمادشناسی عناصر قدسی با توجه به جایگاهی که اشغال کردهاند، بخش انتهای این پژوهش را
دربرمیگیرد.
خلاصه ماشینی:
"برای شناسایی و دستیابی به کلیتی واحد در روند پژوهش، روششناسی ویژهای در نظر گرفته شد که مختصری از آن را در این مقاله ذکر میکنیم: برای ردزنی عنصر قدسی و غیرقدسی و تعیین سیر حرکت آن از شروع تا پایان، یعنی حرکت از آسمان به سمت زمین، ناچار به گذر از تونل اذهان انتزاعی و نزدیک شدن به عینیات هستیم.
برخی معتقدند انسانشناسی دینی نیز انسان را بهمثابه موجودی که در ارتباط با امر قدسی است، بررسی میکند که «از خلال این رابطه، دست به ساختن و دگرگونساختن نمادها میزند» (ریویر، 1381: 185).
هر چند در مورد ادیان رسمی میتوان به مجموعه ثابتی از قوانین و نظامهای اجرایی اشاره کرد، اما در عین حال نیز میتوان به وجود قدسیات یا منهیاتی پی برد که در حاشیه دین و با توجه به جامعه خاصی که در آن قرار گرفته، هویت یافته است.
بین او و جهان قدسی فاصلهای وجود دارد که با واسطههای فیض (مثلا کشیش و اسقف) یا اعمال مناسکی ویژه (مثلا غسل تعمید یا شرکت در مراسم عشای ربانی) کمرنگ میشود.
درست در نقطه مقابل، فرد تلاش میکند با انجام اعمال مناسکی، خود را به عالم قدسی نزدیکتر کرده و به این طریق درون چهارچوبی حفاظتی قرار بگیرد.
البته، هر مناسکی در کنه خود قابلیت دوگانهای دارد؛ به این معنا که فرد با شرکت در مراسم دینی در عین حال که به جهان قدسی نزدیک میشود به جهان ضدقدسی نیز پشت پا میزند."