چکیده:
چگونگی طرح و پیشرفت موضوع تجرد نفس انسانی توسط سه فیلسوف بزرگ ارسطو (384- 322 قم) ، ابن سینا (370-428 ه ق) و ملاصدرا مساله ی این مقاله را تشکیل میدهد. تعارض پارهای از سخنان ارسطو منشا اختلاف نظر شارحان او در این باره شده است. کسانی چون اسکندر افرودیسی (قرنهای سوم و دوم قبل از میلاد) و ابن رشد (595-520 ه ق) قول به مادیت و فناپذیری نفوس شخصی و ابن سینا و توماس آکوئیناس (1274-1227 م) باور به تجرد و بقای آن را به ارسطو نسبت دادهاند. اشارات ارسطو مبنی بر تجرد و بقای نفس و تاکید او بر بساطت آن حاکی از صحت نظر ابن سینا و توماس است.
ابن سینا نیز با تکیه بر بخش ناپذیری محلّ صور معقول و نیز بر پایه ی علم حضوری نفس به خود، تجرد نفوس شخصی را اثبات نموده است امّا ملاصدرا ادله ی او را اخص از مدعا و با مبانی او ناسازگار میداند. صدرا خود چون به تجرد مثالی نفوس حیوانی معتقد است منعی در کاربرد ادله ی بوعلی نمیبیند و بر آن اساس، تجرد نفوس شخصی را اثبات میکند. گرچه شناخت حقیقت نفس را منحصر در ارتباط عمیق با وحی و تعالیم خاندان عصمت و طهارت میداند.
خلاصه ماشینی:
ابن سینا نیز با تکیه بر بخش ناپذیری محل صور معقول و نیز بر پایه ی علم حضوری نفس به خود، تجرد نفوس شخصی را اثبات نموده است اما ملاصدرا ادله ی او را اخص از مدعا و با مبانی او ناسازگار میداند.
(همان، 407 الف 2) در این بخش از سخنان ارسطو دو مطلب، قابل توجه است که با لحاظ کردن آنها در کنار یکدیگر، تجرد نفس به ذهن میرسد و شاید منظور ابن سینا نیز همین باشد.
او جایی دیگر با صراحت تجرد ذاتی نفس را بر زبان آورده و میگوید: با این که روشن است که جوهر نفس و ذات آن ممکن نیست جسمانی باشد، ولی ناگزیر است در عضوی جسمانی باشد که بر دیگر اعضا اشراف داشته و آنها را اداره نماید (On Youth, … , b 14-16) ارسطو گر چه در این عبارت آشکارا تجرد ذاتی نفس را پذیرفته ولی چگونگی استقرار آن را در عضوی جسمانی بیان نکرده است.
(On Memory, 450 b 6-11) ابن سینا نیز در رسالهی تلخیص نفس ارسطو چنین میگوید: قول ششم: در این که نفس نمیمیرد، چون نفس بسیط است، پس اجزاء ندارد چنان که بیان شد و چیزی که اجزاء ندارد تضاد در آن نیست.
دیگر شارح برجستهی ارسطو، توماس آکوئیناس در بیان نظر ارسطو میگوید: نفس صورت بدن است؛ بنابراین ممکن نیست قبل از بدن موجود باشد و حتی درک شهودی نیز ندارد.
ابن سینا از میان قوای مختلف نفس، تنها به تجرد قوهی عاقله باور دارد و گر چه گاهی از تجرد خیال نیز سخن گفته، این نظر با مبانی او سازگار نیست.