چکیده:
هرمنوتیک یا روش تفسیری، با عمری همپای انسان، همواره در عصر باستان و قرون وسطی، به مدد تفسیر انسان در تحلیل طبیعت و متن آمده است، اما، هرمنوتیک به عنوان روشی علمی برای درک نیت مولف یا گوینده، به قرون جدید و به ویژه به عصر روشنگری قرن هجدهم در غرب برمیگردد و پس از آن، به شیوهای مطرح و قابل توجه در تحلیل حوادث در عرصه علوم انسانی تبدیل شد، ولی با وجود ادعای هرمنوتیک مبنی بر تلاش در رفع خلاء حوزههای تحقیقناپذیر علوم انسانی، چندان نتوانسته است عطش علوم انسانی برای راه یافتن به بطن وقایع و تحلیل آن را تامین نماید، لذا این سوال مطرح میشود: چرا هرمنوتیک با وجود برخورداری از قدمت تاریخی و بهرهمندی از دادههای علمی طی قرون جدید، نتوانسته ناتوانی روشهای تجربی در تحلیل پدیدههای سیاسی را برطرف نماید؟ این سوالی است که مقاله حاضر در پی پاسخ به آن است.
As a method which assisted the human to interpretably look at the nature as well as the texts in the ancient and the Middle Ages, hermeneutics possesses the life as long as that of man. It, however, as a scientific method for the intentions of writers and readers to be found, go back to the recent ages, specifically 18th centaury in the west which, then, turned to a main and leading way to interpret facts in the realm of humanities. In spite of its laying a claim to resolve shortcuts concerning unsearchable fields of humanities, this method could not reach the fulfillment of interpreting the inner sites of such incidents. This question, therefore, is to be raised that why hermeneutic, although having the historical antiquity and sharing in the ongoing scientific inputs, has not, so far, done away with the debility of experimental sciences in analyzing the political events. This is what to be answered in this paper.
خلاصه ماشینی:
به عقیده او هرمنوتیک، روشی برای پرهیز از سوء فهم است، سوء فهمی که به علت فاصله زمانی میان مفسر و متن و از تأثیرگذاری تاریخ، سنت و فرهنگ بر مفسر، برای مفسر پدید میآید، همین تأثیرگذاری است که موجب تحمیل ذهنیت مفسر بر متن میشود، در حالی که هرمنوتیک با ارائه قواعد فهمیدن و تفسیر، میکوشد از این خطا و سوء برداشت، ممانعت نماید و ما را به نیت و ذهنیت واقعی مؤلف برساند و یا به آن نزدیک کند.
4- عمل تفسیر عبارت است از ترکیب افقها، یعنی پیوندزدن به افق فهم مفسر و با افق مؤلف متن، لذا، او در نهایت بر این باور است که در یک تحقیق، تأویل کننده باید حتی با وجود فاصله زمانی بتواند از نظر روانی خویشتن را به جای مؤلف گذاشته و آن چنان غرق در آن فضا و زمینه شود که نوعی ذوب افقها اتفاق بیافتد، بدون این که افق خود را جانشین دیگری کند (همان، 388).
مثال دیگر، در تفسیر قرآن به قرآن، به شأن نزول آیات برای درک شرایط زمانی و مکانی نزول آیات، جهت پی بردن به نیت مؤلف که در این جا خداوند متعال است، همانند علم هرمنوتیک جدید، مورد توجه است، بنابراین سابقه طولانی مفید در تفسیر تأویل گونه قرآن باید از آن در تفسیر علوم مقدس دیگر چون کاربرد حدیث در زندگی امروزین، بهره بیشتر گرفت (مجتهدشبستری، 1384، 97-13).