چکیده:
ثنویت افراطی بین نفس و بدن در فلسفه دکارت معضل رابطه آن دو را پیش آورد. هیچ کدام از راه حل های دکارت در نحوه ارتباط نفس و بدن قانع کننده نبوده و او در نهایت با اعتراف به ناتوانی خود، فکر نکردن در این باره را بهتر از فکر کردن دانست. مالبرانش از طریق مبانی کلامی و انحصار علیت در خدا سعی در حل این مشکل داشته و ارتباط آنها را فعل خدا می داند. اسپینوزا از طریق تحویل کثرات به امر واحد و این که نفس و بدن، حالات جوهر واحدند، سعی در حل مساله رابطه نفس و بدن دارد. لایب نیتس به کثرت منادهای نفس و بدن قائل شده و از طریق هماهنگی ازلی که بین منادهای نفس و بدن برقرار است سعی در حل مساله می-کند. هیچ کدام از این متفکرین نتوانسته اند در این مساله کامیاب باشند. بهترین و کامیاب ترین پاسخ از نحوه ارتباط نفس و بدن را می توان در فلسفه ملاصدرا یافت، از نظر وی نفس در ابتدای حدوث دارای صورت جسمانی است و بدن مرتبه نازل اوست و سپس در اثر حرکت جوهری به مراتب دیگر نایل می شود.
Extreme dualism of the mind and body was occurred in Descartes philosophy. He failed to solve the problem and، professing his failing، preferred to leave the problem unresolved. Malebranche، however، relying on theological foundations and limiting causality to God، sought to solve the problem. He knew their relationship to be an action of God. Spinoza، for the solution، reduced the multiplicities to unity and knew the mind and the body as two states of a single substance. And Leibniz believed in multiplicity of monads in the body and the soul. For him، mental monads are in full and lasting harmony with those of the body. None of their solutions، however، have been accepted. Sadra، on the contrary، has presented a reasonable answer to the problem as he knows the mind to be a material being at the beginning. It changes into an immaterial being by an essential and gradual departure.
خلاصه ماشینی:
"تبیین اسپینوزا با این مشکلات مواجه است: 1- چگونه ممکن است دو صفت مختلف، مبین ذات سرمدی و نامتناهی جوهر واحد باشند؟ چرا فقط دو صفت موجود بوده و تنها دو صفت قابل شناختن باشند؟ 2- نحوه ارتباط فکر و امتداد که صفات جوهر واحدند با خود جوهر چگونه است؟ و چگونه یک جوهر میتواند دارای صفات متفاوت باشد؟ آیا دو صفت متمایز و متغایر، مستلزم پذیرش دو ذات یا دو جوهر نیست؟ لایب نیتس ) ( Leibniz, 1646-1716 نظریه هماهنگی پیشین بنیاد: لایب نیتس برای حل مسأله ارتباط نفس و بدن و توجیه نحوه ارتباط امر واحد با کثیر، گرچه متوجه اسپینوزاست ولی راه او را نمیپیماید بلکه با پذیرش کثرت در نفس و بدن معتقد است که نه نفس جوهر واحد است و نه بدن؛ وی در تبیین خود موناد (Monad) یا جوهر فرد را مطرح میکند.
گرچه ملاصدرا نیز سخن از روح بخاری به میان آورده (الشیرازی، 1380، 322) و تصریح دارد که روح بخاری بدن اول برای نفس است (همان، 357) اما روح بخاری به عنوان واسطه بین نفس مجرد و بدن مادی نیست بلکه روح بخاری مرتبهای از مراتب نفس است به این معنی که نفس در انزل مراتب خود به صورت روح بخاری ظهور میکند، یعنی نفس از ضعیفترین مرتبه شروع شده و مراتب مختلف را سپری میکند در مرتبه جنین و پایینتر از آن، نشانهای از مرتبه تجرد یافت نمیشود لذا نفس در این مرتبه نفس نباتی است و هنوز به مرتبه تجرد نرسیده است (الشیرازی، 1386، ج8، 136)."