چکیده:
آشنایی هر انسانی با «من» خویش و درک آن، همواره ذهن بشر را مشغول میدارد،
زیرا پاسخ آن سبب معنا بخشیدن به زندگی و حیات آدمی میشود. به عقیده
صدرالمتألهین حقیقت انسان به دلایلی قابل شناخت نیست و از این رو آنچه را حکما بیان
میکنند، حقیقت او نیست، اگرچه بیانگر ویژگیهایی از انسان است. صدرا راههای رسیدن
به این معرفت را بیان میدارد. وی دو گونه تعریف ماهوی ارائه میدهد: در تعریف
نخست اگرچه همانند فیلسوفان سلف از «حیوان ناطق» استفاده میکند اما با مبنا قرار
دادن مبحث قوه و فعل و حرکت جوهری در روند تعریفی خود از پیشینیان فاصله
میگیرد. در تعریف دوم به تبعیت از عرفا و کسانی که وی آنان را راسخان در علم مینامد،
تعریف ماهوی انسان را بر اصولی چون وحدت حقیقت وجود، و تشکیک در مراتب آن
و جامعیت انسان از همه عوالم و نشئآت وجودی، پایهگذاری میکند. مقاله حاضر با نگاه
به مبانی قرآنی و روایی انسانشناسی صدرا به بررسی این مسأله میپردازد.
خلاصه ماشینی:
"با توجه به نظر صدرا که صورت شیء تمام حقیقت شیء است، در وجه تسمیه آدم میتوان به این تحلیل مفهومی دست یافت که مراد از انسان و آدم، انسان کامل و خلیفة الله است که کاملترین موجودات بوده و واجد جمیع مراتب کونیه و به عبارت دیگر صورت عالم هستی است و از این رو ملاصدرا منظور از «إبن آدم» را همان حقیقت انسان میداند و میگوید: «ابن آدم أی القوة العاقلة التی هی نتیجة الروح الأعظم و العقل الکلی الفعال و هی حقیقة الإنسان» (همان، 226).
از این رو صدرا دیدگاه آن دسته از حکما را که برای شناخت انسان به بررسی مباحث عالم نفس و عوارض و اصول آن از حیث تعلقش به بدن پرداخته و نیز آن دسته که نظر خود را به ویژگیهای نفس انسانی معطوف داشتهاند، نمیپسندد و آنان را به دلیل گمان دستیابی به معرفت حقیقی نفس، سخت در اشتباه میداند (اسفار، 8/343ـ344).
صدرا ابن سینا و فلاسفه دیگری را که در رتبه او قرار دارند، به دلیل عدم توجه به این حقیقت مهم و آشکار به غفلت متهم میسازد، و کسانی را که تفاوت ذاتی میان نفوس مختلف را ناشی از تفاوت درجات و مراتب آنها نمیدانند، سبکعقل میشمارد و گفتارشان را فاقد ارزش و اعتبار میداند و تأکید میکند که خداوند به کفر قائلان به همانندی نفس نبیاکرم(ص) با دیگر نفوس بشری حکم کرده است."