چکیده:
تاریخ ایران در نیمه دوم قرن نوزده و آغاز قرن بیست، گستره نقش آفرینی و فرمانروایی دودمان قاجار بود. گسترش حوزه اقتدار امپراتوریهای خارجی، فروش امتیازهای بازرگانی، انبوه وامهای خارجی، اختناق سیاسی، فقر اجتماعی، ناآرامی فزاینده همه گیر، ضعف نظارت مرکزی بر ایالات و ولایات، تباهی ساختار تشکیلاتی و فساد قانون شکنی حکومت، سیمای مصیبت بار حیات تاریخی کشور در این دوره است. از دیگر سو، ایران در این دوره با اقتصاد جهانی پیوندی نزدیک یافت. پیوند با ساختار بازرگانی و مالی بین المللی، رشد حجم بازرگانی و سرانجام کسری تراز بازرگانی ایران، گذر از کشاورزی سنتی به کشاورزی صنعتی، تباهی صنایع دستی و آغاز بهره وری از صنایع نوین باختر زمین، سقوط جهانی بهای نقره و تاثیر مصیبت بار آن بر اقتصاد کشور، رشد جمعیت و دگرگونیهای پدید آمده در ساختار اجتماعی، روزگار فرمانروایی قاجاریه را به گونه دوره گذار به ساختار رشد و انباشت سرمایه های کلان در آورد....
خلاصه ماشینی:
"اینان که مکلف به حفظ حقوق رعیتند،خود،ایشان را میچاپند با این حال از بیگانه چه توقع توان داشت؟1 بدون توجه به اینکه آیا«عوامل فشار»از داخل ایران یا«عوامل کشش»از کشورهای همسایه به ویژه روسیه انگیزه مهاجرت شدند،واقعیت این است که در واپسین ربع قرن 91،سیل بزرگی از مهاجرت ایرانیان به روسیه به چشم میخورد و بیشتر ایرانیان که 58 درصد برآورد شدهاند،از میان دهاقین و روستاییان ایران بودند.
شاه صاحب اختیار بیچون و چرای نه تنها مرد ایران بلکه گهگاه سراسر دنیا به شمار میرفت و همه کارگزاران و نهادهای موجود وظیفهای نداشتند مگر نگهداری و تثبیت نیرو و تمهیدات او و رویارویی با تهدیدهای احتمالی و بالقوهای که ممکن بود این چیرگی را به مبارزه بطلبد و یا تضعیف نماید.
1این ساختار قبیلهای کماکان توانست تا همین اواخر بازیگری مؤثری در گستره سیاسی ایران باشد و علل آن نیز گستردگی و سخت گذر بودن کشور،پراکندگی جمعیت به ویژه در قرن نوزدهم میلادی2و ساختار قومی و مذهبی،همگی دست در دست یکدیگر میدادند تا شاه ایران بدون ابزار مورد نیاز جهت اجرای دستورها و یا نیروی خود باشد.
بزرگان دربار ایران نیز که زمین و دارایی زیادی در ادوار گوناگون عصر قاجار برای خود دست و پا نموده بودند،به گونهای وابسته به خانواده سلطنتی بوده و یا ظاهرا خود را فرمانبردار و خادم شاه مینمایاندند و او را ولی نعمت خود میپنداشتند،زیرا کاملا روشن بود که شاه با کوچکترین اشارهای میتوانست جان و مالشان را فرا چنگ آورد و آنان را از عرش قدرت و ثروت به پایینترین درجه ممکن فرو کشاند."