چکیده:
«بائول» یعنن مجذوب الحال و شیفته، این واژه، از ریشه «بایو» / bayu و در سانسکریت «وایو» / vayu گرفته شده است و به گروهی از درویشان وارسته که اعتنایی به دنیا و قیود آن ندارند، اطلاق می شود. درویشان بائول، حاصل تلفیق تعالیم صوفیان، اوپانیشادها (کتاب مقدس هندوان) و تفکر بودایی می باشند. این درویشان که بیشترشان هندو و برخی از آنها مسلمانند، از تمامی قید و بندها، رها هستند. به عبارت دیگر، این «از رنگ تعلق آزادگان»، به هیچ رسم و قراری در این جهان، پای بند نیستند و از هیچ سازمان خاصی نیز، اطاعت نمی کنند، اگر از «بائولی» پرسیده شود که چرا از هیچ دستور، قانون و قیدی، پیروی نمی کنند، در پاسخ خواهد گفت: «مگر ما سگیم که پس مانده دیگران را برگیریم؟ مردان شجاع از یافته های خود بهره می برند. ترسوها، قدرت دریافت مستقیم ندارند و از آن دیگران استفاده می نمایند.»
«بائول ها» به همه انسان ها، از هر طبقه، نژاد، ملیت و مذهب، احترام می گذارند و با تفرقه، تعصب و سنتهای جدایی افکن که چون حجابی سخت، دل ها را از هم دور می کند، موافقتی ندارند. صلای بی رنگی و وحدت مذاهب، عصاره اعتقاد و منش آنان است، اشعارزیر که یادآور وسعت بینش عرفانی بزرگانی چون مولی، حافظ و...» می باشد – نمودار صفا و یک رنگی «بائول ها» است ...
خلاصه ماشینی:
"دکتر زرینکوب،بعد از تقسیم«رند»به دو نوع:اول«رند»بازار-که همدست محتسب و ضد آزادگی است-دوم:«رند»مدرسه-که«رند حافظ»،شاه شجاع و خود حافظ از آن جملهاند-در مورد«رند»اخیر که منظور نظر ما نیز میباشد-میگوید:«رند پاکباز آزاد اندیش،عارفی بود که نه تسلیم زاهدان ریاکار میشد و نه سر به قدرت پوچ ارباب زور فرو میآورد،همه چیز را رد میکرد و به همه چیز،به چشم بیاعتنایی مینگریست،شیخ و فقیه و مقرب سلطان،در نظر او کسانی بودند که خود را به دیو سالوس و ریا،فروخته بودند...
02بنابر این،برای«بائولهای»تاگور-چون رند حافظ-عشق سراسر شکوه و معنویت و روحانیت است و حتی هنگامی که از جسم و عشق جسمانی،سخن گفته میشود،بعد روحانی آن،محور توجه و اشتیاق میباشد،به همین جهت،قصهء دلدادگی دو دلدادهء مشهور و مقدس هندوان،«رادها و کریشنا»برای«بائولها»بسیار پرمعنا و نمادین میباشد و به همین اعتبار است که عشقهای افلاطونی عشاق نامدار هند،چون«ویلوامنگال- چینتامونی»،«جیداو-پادماوایی»و«چاندیداس-رامی»،برایشان بسیار مهم است و نسبت به برگزاری مراسم و برپایی جشنهای مربوط به آنها،اشتیاق و حساسیت خاصی،از خود،نشان میدهند.
»32 و حافظ،نیز،عشق و رندی را،چنین در ملازمت هم،قرار میدهد: عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش تا بدانی که به چندین هنر آراستهام تحصیل عشق و رندی،آسمان نمود اول آخر بسوخت جانم،در کسب این فضایل روز نخست،چون دم رندی زدیم و عشق شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم همیشه پیشهء من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم از دیگر نکاتی که«رندی»حافظ را به«بائول»تاگور،نزدیک و همسان میکند،طغیان و عصیان علیه قیدوبندهایی دنیایی و خرافهها و پیرایههای دستساز بشری میباشد."