چکیده:
بررسی تحولات علم و تعامل آن با عرصه های انسانی در دوره پس از رنسانس به خوبی نشان می دهد که در کنار ویژگی ها و فرصت های مثبتی که برای بشر ایجاد کرده، آثار منفی و آسیب های فراوانی نیز به همراه داشته است. این مسائل که گاهی به صورت بحران انسانی نیز بروز کرده است، موجب شد که متفکران به دنبال راه حلی برای این موضوع باشند که از جمله این راه حل ها تغییر نگرش نسبت به علم بوده است. در پاسخ به این نیاز، متفکران مسلمان در دهه های اخیر، علم دینی را پیشنهاد کرده اند. مقالهٴ حاضر، شماری از آثار منفی و آسیب های علم را بررسی کرده و نیز چارچوبی دینی را برای تغییر نگرش در علم پیش می نهد.
A proper study of the development of science and its interactions within the human sphere after the Renaissance clearly shows that alongside certain positive characteristics and opportunities، science has had many negative effects and detrimental consequences. These effects، which have sometimes reached the level of a crisis for all humanity، have led thinkers to search for solutions. One of the solutions offered has been to alter the perspective and meaning given to “science.” Muslim thinkers، on their part، have introduced the idea of a “religious science” in the last few decades. The article begins by enumerating some of the negative and detrimental effects of science and، after an analysis of the same، it concludes by offering a religious framework that can procure the change in perspective on “science.”
خلاصه ماشینی:
"یک دلیل عمده برای حاکمیت این نوع نگرش،غیاب دغدغههای فلسفی و انسانی در میان دانشمندان و شیوع یک نگرش تجربه گرایانه و ابزار گرایانه در میان عالمان بوده است که بیشتر دنبال این بودهاند که بنا کنند که صرفا کفایت تجربی داشته باشند،وجود بعضی مشکلات نظری در بعضی از نظریههایی که در مقام عمل موفق بودهاند-مثل نظریه کوانتوم-این دیدگاه را تقویت کرده است.
اینکه گفته میشود علم به همه سؤالات جواب میدهد،درست نیست؛زیرا اولا در علم سؤالاتی وجود دارند که خود علم نمیتواند به آنها پاسخ دهد؛مثلا: -قوانین حاکم بر جهان خلقت از کجا نشأت میگیرند؟ -چرا ما میتوانیم اینگونه قوانین را بفهمیم؟ ثانیا علم رایج،به علت ظرفیت محدوش،نمیتواند به همۀ دغهغههای انسانی پاسخ دهد،و مخصوصا نمیتواند چیزی در مورد دغدغههای بنیادی بشر(مانند از کجا آمدهام؟ آمدنم بهرچه بود،و به کجا میروم؟)بگوید دیدگاه حاکم بر علم روز نه تنها این دغدغهها را بیپاسخ میگذارد،بلکه اعتبار آنها را بقی میکند.
لذا پویر علی رغم اینکه به جدایی واقعیات از ارزشها معتقد است،اذعان دارد که در کار علمی بعضی ارزشها وارد میشود: اینکه علم نمیتواند اظهار نظری دربارۀ اصول اخلاقی بکند،این سوء تفاهم از پیشآورده است چنین اصولی وجو ندارند؛در حالیکه در واقع کاوش برای حقیقت اخلاق را مفروض میگیرد.
به نظر ما این قابل حصول است؛اگر در کار علمی دغدغههای ارزشی و اخلاقی ملحوظ گردد؛یعنی باید علم در چارچوب جامعی بنا شود که مراعات ارزشها را بکند؛اما متأسفانه علم فعلی صرفا با ابعاد فیزیکی جهان سروکار دارد و فارغ از واقعیتهای فوق حسی است و تصویری محدود از واقعیت را به نمایش میگذراد."