چکیده:
ظاهرا نظریة تقلید از اعلم، راهی است برای حل این مشکل که اگر چند فقیه معاصر در
مسأله ای اختلاف نظر داشته باشند، چه باید کرد؟
محور اصلی این مقاله، پس از مرور بر برخی آرای موجود در این موضوع طرح این سؤال است
که آیا این نظریه، حتی اگر به لحاظ نظری مستدل و متقن باشد، میتواند ساختار اجرایی
مناسبی بیابد یا نه؟ از این رو از ذکر تفصیلی دلایل طرفین پرهیز شده و تلاش شده تا
نشان داده شود که علی رغم تصور اولیه، نظریة اعلمیت در «تبیین مفهوم» و « تعیین
مصداق» چندان روشن نیست. چند سطر آخر مقاله به این پرسش اختصاص دارد که اگر چنین
باشد راه حل چیست؟
خلاصه ماشینی:
"چنین نگاهی به فقه، مستلزم چون و چراهایی از این قبیل است: چرا برداشت فقیه از متون دینی، که فتوی نامیده میشود، برای پیروان وی حجت است؟ چگونه میتوان تشخیص داد که چه کسی به مقام استنباط حکم خداوند و افتاء نائل شده است؟ آیا مقلد میتواند با فقیه مقلد خود به مناظره بنشیند و در نحوة استدلال وی محاجه کند و سرانجام بخشی از نظرات وی را در بخشی از مسائل فقهی نپذیرد و به فقیهی دیگر یا به نظرات خود، اگر در شماری از مسائل یا ابواب فقه قدرت استدلال یافته باشد، مراجعه کند؟ چرا برداشتهای فقیهی هر چند توانمند، که در دوران حیات بر اساس شیوه های مدون و استدلالهای متقن، تدوین شده است، پس از مرگ وی حجیت و اعتبار ندارد هر چند آن برداشتها مربوط به مسائلی باشند که نه مستحدث و نه از قبیل اجتماعیات یا سیاسیات اند؟ آیا اجتهاد- پس از آن که ملکه اجتهاد در فرد پیدا میشود- ذومراتب است؟ آیا میتوان تصور کرد که فقیهی«عالم» باشد و دیگری «اعلم»؟ بر پذیرش چنین فرضی کدام ثمره عملی مترتب است؟ « نگاه بیرونی به فقه»، که در جای دیگری باید به تفصیل از آن سخن گفت، نگاهی نه تقلیدی و از سر تقدیس و تعظیم برداشتها وشیوه ها؛ که نگاهی منتقدانه است."