چکیده:
نویسنده در این مقاله کوشیده است با توجه به تعاریفی که منطقدانان مسلمان از دانش منطق به عمل آورده اند، ضمن طبقه بندی آنها در دو گروه تعاریف نفسی و تعاریف قیاسی و همچنین با عنایت به غایاتی که آنان برای علم منطق برشمرده اند و تفکیک آنها به غایات معطوف به صورت و ماده و غایات معطوف به صرف صورت، از گفتار آنان چنین استنتاج کند که منطق بنا به تعریف و غایت خود، اولا و بالذات ناظر به صورت اندیشه است نه ماده آن و دو بخش تصور و تصدیق منطق نیز اساسا، مربوط به مقام استدلال است نه مقام تعریف و مباحث مربوط به ماده استدلال و همچنین مباحث مربوط به تعریف را باید در علوم خاص دیگر پی گیری نمود. در این مقاله همچنین از مسایل دیگری همچون رابطه منطق و نحو و دلایل بی نیازی برخی علوم از منطق سخن به میان آمده است
خلاصه ماشینی:
"سخن ابن سینا در تعریف استقلالی منطق چنین است:فالمنطق علم یتعلم فیه ضروب
علوم و علم نبودن خود منطق را بیهومده دانسته و در این باب طبق روش ابن سینا مشی
رواقی در باب این امر که آیا منطق بخشی از فلسفه است یا نه،و با قائل شدن به دو معنا
ابزار بودن منطق برای دیگر دانشها و علوم به طرح این مسئله انجامیده است که آیا
منطق نیز برای تعریف و شرح مفاهیم مورد نظر خود و اثبات مسائل مطروحه در آن، نیازمند منطق است یا نه.
تعداد انها را اندک شمردهاند)از جمله معلومات کسبی دانستهاند که نیازمند به منطقاند و برای حل شبهه نیاز منطق به منطق در خصوص این مسائل راه حلی ارائه نکردهاند
نکتهای که در این خصوص واجد اهمیت است،این است که گرچه منطق نسبت به
بودن برای مطالب نیز بدیهیاند،و مسائل این علوم ان گاه که مبادی مسائلی دیگر قرار
به واسطه همین ایرادها و اعتراضها بوده است که منطقیان به مسئله رابطه منطق و زبان از یک سو و صرف و نحو از سوی دیگر توجه اکید کرده و هر دو مبحث را در آثار منطقی
ماده کاسته شده و غالب مباحث منطق به صورت استدلال اختصاص یافته و این امری است
مربوط به ماده استدلال در علم منطق را نیز ارجاع به منطق صورت داده و برای مباحث ماده
در این تعبیر و با توجه به تعاریف ارائه شده از منطق،مربوط به حوزه ایتدلال باشد، آن گاه آشکار خواهد بود که منطق در اساس همان منطق صوری است نه مادی؛"