چکیده:
برخی ادیبان و محققان زبان فارسی در شبه قاره و بعضا ایران بر این باورند که دوران اورنگ زیب عالمگیر (1068 - 1118)، آخرین فرمانروای مقتدر تیموری هند، به دلایلی چون حمله نادر به هند و تعصب مذهبی اورنگ زیب، تسلط انگلیسی ها، عصر انحطاط و زوال زبان و ادبیات فارسی در این سرزمین بوده است. گروهی دیگر، به خلاف، برآن اند که آن عصر، از این حیث، نه تنها دچار زوال و رکود نبوده بلکه در برخی زمینه ها، به ویژه در زمینه نثر فارسی، قرین اعتلا و شکوفایی بوده است. حتی در این زمان است که بعضی پژوهشگران، سهم هندوان را در ارتقای زبان و ادبیات فارسی بیش از گذشته می دانند. رقعات عالمگیری اورنگ زیب از نمونه های جالب توجه انشای فارسی در این دوره به شمار می آید. اشعار زیب النسا، دختر اورنگ زیب، نمودار ذوق شاعره ای تواناست. بیدل شاعر معروف هم زاده این عصر است.
گفتنی است که اورنگ زیب اولین فرمانروای تیموری است که در کار اداری سمت واقعه نویس و سوانح نگار را مقرر کرد. کتاب بیست وسه جلدی فتاوای عالمگیری هم زیر نظر وی نوشته شد که حدود هفتصد نفر از علمای عصر او در تدوین آن سهیم بودند.
پس از فوت اورنگ زیب، با آن که زوال حکومت تیموری آغاز گردید، زبان فارسی از رواج باز نایستاد. غالب (وفات: 1869) شاعر معروف این عصر است که به زبان های فارسی و اردو شعر می گفت. از او آثار متعددی به نظم و نثر فارسی به جا مانده است. شاعران فارسی گوی مانند محمد شبلی نعمانی و غلام قادر گرامی و، از همه مهم تر،علامه اقبال لاهوری در ترویج و گسترش زبان فارسی کوشش های بسیار کردند و به قول گرامی:
در دیده معنی نگران حضرت اقبال پیغمبریی کرد و پیمبر نتوان گفت
خلاصه ماشینی:
"اصطلاحات تازهای که در گزارش ششم از گفتار نخستین (اسم) درباره صفت و انواع آن میآورد تازگی دارد، مانند اسم رنگین به جای صفت؛ صفت مرکب اسمی دنبالهدار (صفتی که با پسوند ساخته میشود)، مانند شرمگین، آرزومند؛ صفت فعلی دنبالهدار، مانند نوشیدنی، کشته شده، دهنده، گویان، توانا؛ صفت اسمی سرآغازدار (صفتی پیشوندگونه که بر سر اسم میآید)، مانند همرکاب، ناکام، بیدرد، باحیا، پرفن؛ صفت مؤلف (دو یا چند کلمه مستقل که تألیف آنها به هیئت مجموعی بر یک معنی وصفی دلالت کند)، مانند مهرگستر، عیبجو، دلگرفته، دلبرده، شیرینادا، گیتیپناه، خورشید علم، کس مپرس، خداوند گنج، صاحب علم و ادب؛ و صفت عددی که سه نوع است: 1) استعمال مجموعی (عدد اصلی) 2) استعمال افرادی (عدد ترتیبی) 3) استعمال کسری ( á ص22-59)؛ تفضیل کل و تفضیل بعض به جای صفات عالی و تفضیلی و تقسیم تفضیل کل به دو گونه فردی و جملی ( á ص60-64)؛ اسم حالت (دال بر حالت اشیاء نه بر گوهر یا ذات آنها)، مانند سرخی، نیکی، بدی؛ مصادر سببی (مصادر متعدی که با «اندن» یا «انیدن» ساخته میشوند و فاعل آنها علت ایجابی وقوع فعل است)؛ مصادر سرآغازدار (مصادر پیشوندی) و تقسیم آنها به سیزده باب به اعتبار پیشوند آنها؛ مثلا با پیشوند بر تحت عناوین برونی (برجستن گاهی به معنی «بیرون آمدن»)؛ بالایی (برشدن به معنی «بالا رفتن»)؛ پردازش (= جداسازی) (خدا از میان برداشت و برگرفت)؛ گزینش (برچیدن)؛ بازی به معنی «باز» (برگشتن)؛ نوی، معنی نو به کلمه دادن (برخوردن یعنی «دچار شدن»)؛ آرایش، آرایش کلام بدون افادت معنی دیگر بجز مبالغه یا تأکید اصل معنی مصدری (بردمیدن یعنی «دمیدن»)."